stringent

/ˈstrɪndʒənt//ˈstrɪndʒənt/

معنی: دقیق، سخت، تند و تیز، غیر قابل کشش، محکم بسته شده
معانی دیگر: (بازرگانی) در مضیقه (از نظر عرضه ی پول برای سرمایه گذاری یا وام و غیره)، دچار کمبود پول در گردش، شدید، فرسخت، قاطع، قانع کننده، سختگیرانه، بی امان، کاسد، خسیس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: stringently (adv.)
(1) تعریف: rigorous or exacting; strict.
مترادف: demanding, exacting, rigid, rigorous, strict
متضاد: lax
مشابه: dour, inflexible, precise, rugged, scrupulous, unbending, uncompromising

- Day care centers must maintain the stringent standards of cleanliness set by the state.
[ترجمه علی جادری] مراکز مهد کودک باید دارای استانداردهای بالای پاکیزگی تعیین شده توسط دولت باشند .
|
[ترجمه وحیدراسخی] مراکزخدماتی روزانه بایستی استانداردهای بهداشتی مقررتوسط استان رارعایت کنند.
|
[ترجمه کتایون نوشاد] مراکز نگهداری روزانه باید استانداردهای سختگیرانه نطافت رو که دولت تعیین کرده حفظ کننند
|
[ترجمه گوگل] مراکز مهدکودک باید استانداردهای سختگیرانه نظافتی را که توسط دولت تعیین شده است رعایت کنند
[ترجمه ترگمان] مراکز مراقبت از روز باید استانداردهای سختگیرانه تمیزی را که توسط دولت تعیین شده است، حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school has stringent requirements for graduation.
[ترجمه گوگل] این مدرسه شرایط سختگیرانه ای برای فارغ التحصیلی دارد
[ترجمه ترگمان] این مدرسه الزامات سختگیرانه ای برای فارغ التحصیلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: tight or severely limited, as in time or money.
مترادف: austere, spare, tight
مشابه: frugal, limited, meager, restricted, sparing

- Her stringent schedule doesn't allow much time for exercise.
[ترجمه فراز] برنامه زمانی محدود او، زمانی برای ورزش نمی گذارد.
|
[ترجمه گوگل] برنامه سخت او زمان زیادی برای ورزش نمی دهد
[ترجمه ترگمان] برنامه سخت و سخت او زمان زیادی برای ورزش نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The city is operating on a stringent budget.
[ترجمه فرناز] این شهر با بودجه کمی کار می کند.
|
[ترجمه گوگل] این شهر با بودجه سختی کار می کند
[ترجمه ترگمان] این شهر بر روی یک بودجه سخت کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a stringent money market
بازار پول دچار تنگنا

2. She failed to meet the stringent selection criteria.
[ترجمه Mike] او از عهده ملاک های انتخابی دفیق بر نیامد
|
[ترجمه گوگل]او نتوانست معیارهای دقیق انتخاب را برآورده کند
[ترجمه ترگمان]او نتوانست معیارهای انتخاب سخت را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Act imposes more stringent regulations on atmospheric pollution.
[ترجمه گوگل]این قانون مقررات سختگیرانه تری را در مورد آلودگی جوی وضع می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون مقررات سختگیرانه تری در زمینه آلودگی هوا اعمال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The most stringent laws in the world are useless unless there is the will to enforce them.
[ترجمه گوگل]سخت ترین قوانین جهان بی فایده هستند مگر اینکه اراده ای برای اجرای آنها وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]قوانین سخت و سخت در جهان بی فایده است مگر آنکه اراده نافذ ساختن آن ها وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He announced that there would be more stringent controls on the possession of weapons.
[ترجمه گوگل]وی اعلام کرد که کنترل های سخت گیرانه تری بر روی در اختیار داشتن سلاح ها اعمال خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او اعلام کرد که کنترل دقیق تری در مورد تملک سلاح وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Licences are only granted under the most stringent conditions.
[ترجمه گوگل]مجوزها فقط تحت سخت ترین شرایط اعطا می شوند
[ترجمه ترگمان]Licences تنها تحت شرایط سخت و سخت پذیرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its drugtesting procedures are the most stringent in the world.
[ترجمه گوگل]روش های آزمایش دارویی آن سختگیرانه ترین در جهان است
[ترجمه ترگمان]رویه های اصلی آن، most ترین روش در جهان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We need to introduce more stringent security measures such as identity cards.
[ترجمه گوگل]ما باید تدابیر امنیتی سخت گیرانه تری مانند کارت شناسایی را معرفی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تدابیر شدید امنیتی مانند کارت های شناسایی را معرفی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Already low living standards have been worsened by stringent economic reforms.
[ترجمه گوگل]استانداردهای پایین زندگی از قبل با اصلاحات سختگیرانه اقتصادی بدتر شده است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر استانداردهای زندگی پایین با اصلاحات شدید اقتصادی بدتر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stringent safety regulations were introduced after the accident.
[ترجمه گوگل]بعد از این حادثه مقررات ایمنی سختگیرانه ای وضع شد
[ترجمه ترگمان]مقررات ایمنی stringent پس از وقوع حادثه معرفی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The conditions imposed on volunteers were stringent.
[ترجمه گوگل]شرایط تحمیل شده بر داوطلبان سختگیرانه بود
[ترجمه ترگمان]شرایط تحمیل شده بر داوطلبان سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Financiers are calling for a relaxation of these stringent measures.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران خواستار کاهش این اقدامات سختگیرانه هستند
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران خواستار آرامش این اقدامات سختگیرانه ای هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Parents must comply with the stringent rules for vehicular access, which are explained in a Headmaster's letter.
[ترجمه گوگل]والدین باید قوانین سختگیرانه برای دسترسی وسایل نقلیه را رعایت کنند که در نامه مدیر توضیح داده شده است
[ترجمه ترگمان]والدین باید با قوانین سخت برای دسترسی به وسیله نقلیه، که در نامه مدیر مدرسه توضیح داده می شوند، عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The wording of the code includes some fairly stringent conditions.
[ترجمه گوگل]عبارت کد شامل برخی شرایط نسبتاً سختگیرانه است
[ترجمه ترگمان]جمله بندی کد شامل برخی شرایط نسبتا سخت و سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Stringent regulations are likely to be imposed if voluntary agreement is not forthcoming.
[ترجمه گوگل]در صورت عدم دستیابی به توافق داوطلبانه، احتمالاً مقررات سختگیرانه اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]مقررات منع مشروبات الکلی احتمالا در صورتی اعمال می شوند که توافق اختیاری در پیش نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

تند و تیز (صفت)
ardent, stringent, astringent, spiky, nippy, peppery

غیر قابل کشش (صفت)
stringent

محکم بسته شده (صفت)
stringent, taut

تخصصی

[زمین شناسی] سختگیرانه
[آمار] سختگیرانه

انگلیسی به انگلیسی

• severe, strict, demanding; binding, constraining; characterized by a shortage of funds
stringent laws, rules, or conditions are severe or are strictly controlled; a formal use.
stringent can also be used to describe financial conditions in which there is a shortage of money for credit or loans; a technical use in economics.

پیشنهاد کاربران

🎯stringent ( adjective )
SYN: strict/firm
سفت و سخت
There are now stringent controls on pollution from all power stations
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : stringency
✅️ صفت ( adjective ) : stringent
✅️ قید ( adverb ) : stringently
. E. g
1 ) Stringent safety regulations were brought in after the accident
مقررات ایمنی سفت و سخت/شدید واسه اولین بار بعد اون حادثه ایجاد گردید/تصویب شد
2 ) Stringent measures were brought in so that the government could balance its budget
...
[مشاهده متن کامل]

اقدامات سختگیرانه ای مقرر گردید تا که دولت بتونه تعادلی در بودجه ش برقرار کنه

سفت و سخت
This means that the laws are very tough, very strict.
قوی

بپرس