عطار فریدالدین محمد

دانشنامه آزاد فارسی

عَطّار، فریدالدین محمد (کدکن ۵۴۰ـ نیشابور ح ۶۱۸ق)
مقبره عطار در نیشابور
شاعر، نویسنده و عارف ایرانی. سبب شهرتش به عطار، اشتغال وی و پدرش به پیشۀ عطاری بود. فریدالدین مردی متمول و متمکن بود و در داروخانۀ خود به کار طبابت و داروسازی می پرداخت. آنچه دربارۀ علاقه اش به تصوف نقل کرده اند، به ویژه حکایت درویشی که با مرگ اختیاری خود در مقابل دکان او، سبب انقلاب درونی و توبه اش شد، اساسی درست ندارد. نیز انتساب وی به هیچ طریقتی مسلّم نیست و نظر بسیاری از محققان در این باره محل تردید است. عطار در پزشکی، داروسازی، حکمت، نجوم، و علوم دینی دست داشت، اما بیشتر گرایش او به عرفان بوده و چنان که از گفته های او برمی آید در تصوف از شیخ ابوسعید ابوالخیر بهره جسته و در سفرهایش با مجدالدین بغدادی دیدار کرده است. عطار، به احتمال فراوان، در قتل عام نیشابور به دست مغولان، کشته و در حوالی مزار خیام نیشابوری در نیشابور به خاک سپرده شد. آرامگاه او در قرن ۹ ق به دست امیرعلی شیر نوایی بازسازی شده و پس از آن نیز تاکنون تغییرات و تعمیراتی در آن صورت گرفته است. گویا سُنی مذهب بوده؛ با این همه، در آثارش از هرگونه تعصب مذهبی اجتناب کرده است. عطار را باید از پیشروان مولوی بلخی در نظم مثنوی معنوی دانست. از گفته های عطار پیداست که اشعار بسیار داشته و به «پرگویی» مشهور بوده است. تذکره نویسان بیش از ۱۰۰ اثر به عطار نسبت داده اند که این شمار مبالغه آمیز است و بی شک برخی از آن ها از شاعران دیگر، نظیر عطار تونی (قرن ۹ق)، است. از آثار مسلم اوست: تذکرة الاولیا (تهران، ۱۳۲۱ش)؛ منطق الطیر/مقامات طیور (تهران، ۱۳۳۷ش)؛ مصیبت نامه (تهران، ۱۳۵۴ ق)؛ الهی نامه (تهران، ۱۳۴۰ش)؛ اسرارنامه (تهران، ۱۳۱۶ق)؛ مختارنامه (تهران، ۱۳۵۳ق)؛ خسرونامه (تهران، ۱۳۴۰ش)؛ دیوان غزلیات و قصاید (تهران، ۱۳۴۱ش)؛ پندنامه (تهران، ۱۳۱۶ش)؛ جواهرنامه؛ شرح القلب.

پیشنهاد کاربران

ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ
چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ
به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس
به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ
دلی که آب وصالش به جوی بود روان
بسوخت زآتش هجر تو زار زار دریغ
...
[مشاهده متن کامل]

چو لاله زار رخت شد ز چشم من بیرون
ز خون چشم رخم شد چو لاله زار دریغ
چو گل شکفته بدم پیش ازین ز شادی وصل
به غم فرو شدم اکنون بنفشه وار دریغ
ز دور چرخ خروش و ز بخت بد فریاد
ز عمر رفته فغان و ز روزگار دریغ
چه گویم از غم عهد جهان که تا که جهانست
بنای عهد جهان نیست استوار دریغ
اگر جهان جفاپیشه را وفا بودی
مرا جدا نفکندی ز غمگسار دریغ
دلت که گلشن تحقیق بود ای عطار
بسوخت همچو دل لاله ز انتظار دریغ
#عطار

سخن عشق جز اشارت نیست
عشق در بندِ استعارت نیست
دل شناسد که چیست جوهر عشق
عقل را ذره ای بصارت نیست
در عبارت همی نگنجد عشق
عشق از عالم عبارت نیست
هر که را دل ز عشق گشت خراب
...
[مشاهده متن کامل]

بعد از آن هرگزش عمارت نیست
عشق بستان و خویشتن بفروش
که نکوتر ازین تجارت نیست
گر شود فوت لحظه ای بی عشق
هرگز آن لحظه را کفارت نیست
دل خود را ز گورِ نفْس برآر
که دلت را جز این زیارت نیست
تن خود را به خونِ دیده بشوی
که تنت را جز این طهارت نیست
پر شد از دوست هر دو کون ولیک
سوی او زهرهٔ اشارت نیست
دل شوریدگان چو غارت کرد
بانگ بر زد که جای غارت نیست
تن در این کار در ده ای عطار
زانکه این کار ما حقارت نیست
#عطار

بپرس