سیفور

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

سیفور. [ س َ ] ( اِ ) بافته ابریشمی بسیارلطیف. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). جامه ای است ابریشمی. ( فرهنگ رشیدی ) :
کناغ چندضعیفی بخون دل بتند
بجمع آری کاین اطلس است و آن سیفور.
ظهیرالدین فاریابی.
زمین فرش سیفور چون درنوشت
برآورد سر صبح با تیغ و طشت.
نظامی.
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش.
نظامی.
زر و زیور آرند خروارها
ز سیفور و اطلس شتر بارها.
نظامی.

فرهنگ فارسی

پارچه ابریشمی لطیف ماننددیباواطلس
( اسم ) بافته ابریشمی لطیف ( مانند دیبا و اطلس ) .

فرهنگ معین

(سَ یا س ) (اِ. ) بافتة ابریشمی لطیف .

فرهنگ عمید

پارچۀ ابریشمی لطیف مانند دیبا و اطلس: چون روز سپید روی بنمود / سیفور سیاه شد زراندود (نظامی۳: ۴۵۹ ).

جدول کلمات

پارچه ابریشمی لطیف مانند دیبا و اطلس

پیشنهاد کاربران

گر نه سیفور شب سیاه شدی . کی سزاوار مهد ماه شدی
هفت رنگ است زیر هفت اورنگ . نیست بالاتر از سیاهی رنگ
هفت پیکر نظامی

بپرس