self critical

/ˈselfˈkrɪtɪkl̩//selfˈkrɪtɪkl̩/

انتقاد کننده از خود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of critical.

پیشنهاد کاربران

معادل دقیق فارسی نداره دقیق ولی معنی اخلاق کسی رو میده ک دائم داره خودش و دستاوردهاشو نقد می کنه و کوچیک میشماره و بیشتر روی شکست ها و مشکلاتش تمرکز داره تا موفقیت هایش.
self critical
خود نِکوهِشی ، خویش نکوهنده
عیب جویِ خود
خودسرزنشگر
خودانتقادگر یا منتقد به خود
مثال: Paul is too self - critical. He always focuses on his mistakes rather than his accomplishments.
خود انتقادی
Tending to find fault with oneself

بپرس