fault

/ˈfɒlt//fɔːlt/

معنی: چینه، گناه، اشتباه، عیب، نقص، خطا، تقصیر، نا درستی، کاستی، گسله، شکست زمین، حرج، تقصیر کردن، مقصر دانستن
معانی دیگر: آهو، کمبود، کمداشت، رمژک، مانید، کوتاهی، پرویش، (زمین شناسی) گسله، عیبجویی کردن، خرده گرفتن، خرده گیری کردن، کاستی یابی کردن، انتقاد کردن، تقصیر را به گردن کسی نهادن، ایراد گرفتن، عیب گرفتن، (برق ـ عیب در مدار که جلو جریان برق را در مسیر دلخواه می گیرد) خرابی مدار، (ورزش های با راکت مانند تنیس) سر و خطا، توپی که به خطا سرو شده است، (زمین شناسی) گسله ایجاد کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: at fault, to a fault
(1) تعریف: a defect; flaw; weakness.
مترادف: defect, deficiency, failing, flaw, frailty, imperfection, shortcoming, vice, weakness
متضاد: excellence, merit, strength
مشابه: bug, foible, glitch, hole, infirmity, kink, liability, peccadillo

(2) تعریف: a mistake; error.
مترادف: defect, error, mistake, slip, slip-up
مشابه: blunder, bug, flub, goof, indiscretion, misdeed, misstep, offense, oversight, peccadillo, trip, wrongdoing

(3) تعریف: responsibility for a mistake or error.
مترادف: blame, culpability, onus
مشابه: guilt, liability, negligence, responsibility

(4) تعریف: a break in a body of rock that is part of the earth's crust, with the result that the planes of contiguous surfaces are displaced.
مترادف: flaw
مشابه: chink, crack, crevice, fissure, rift

(5) تعریف: in tennis, a serve that falls outside the service court on the opponent's side.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: faults, faulting, faulted
• : تعریف: to be in error; commit a blunder or mistake.
مترادف: err, goof, mistake, slip, stumble
مشابه: blunder, bungle, flub, miscalculate, misjudge, offend
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to blame, criticize, or find fault with.
مترادف: accuse, blame, criticize, reprehend, reprove
مشابه: censure, impugn, miscalculate, misjudge, rebuke, reprimand, reproach

جمله های نمونه

1. small fault
عیب کوچک

2. the fault lies at his door
تقصیر متوجه ی اوست.

3. the fault rests with him
تقصیر از اوست (متوجه اوست).

4. at fault (or in fault)
1- تقصیرکار،مقصر،گناهکار،رمژکدار،مانیدکار

5. find fault (with)
عیبجویی کردن،خرده گیری کردن،خرده گرفتن،ایراد گرفتن،عیب یافتن

6. . . . his fault andvirtues are hidden
. . . . عیب و هنرش نهفته باشد

7. a grave fault
عیب بسیار بد

8. a grievous fault
عیب بزرگ

9. you can't fault the weather for the accident
تقصیر این حادثه را نمی توان به گردن هوای بد انداخت.

10. for (the) fault of
(مهجور) به واسطه ی فقدان،در فقدان،به خاطر کم داشت

11. to a fault
زیاده،زیادی،بحد افراط،بیش از حد

12. it is his fault entirely
تنها تقصیر اوست.

13. it is his fault that they are late
دیر آمدن آنها به خاطر اوست.

14. she admitted her fault
تقصیر خود را قبول کرد.

15. there is a fault in the engine
موتور عیب دارد.

16. it is not my fault
تقصیر من نیست.

17. in effect, it is everyone's fault
در واقع تقصیر به گردن همه است.

18. she is cautious to a fault
او بیش از حد محتاط است.

19. she is always trying to find fault with me
او همیشه می کوشد از من ایراد بگیرد.

20. ahmad's representations that it was the other driver's fault
اظهار احمد مبنی براینکه تقصیر از راننده ی دیگر بود

21. i have to find out who is at fault
باید بفهمم تقصیرکار کیست.

22. her arguments were logical and it was hard to fault them
استدلال های او منطقی بودند و خرده گیری از آنها سخت بود.

23. she retorted that it was i who was truly at fault
او در جواب گفت که مقصر واقعی من بوده ام.

24. Hunger finds no fault with the cookery.
[ترجمه موهان] گرسنه هیچ ایرادی از اشپز نمیگیرد
|
[ترجمه گوگل]گرسنگی هیچ ایرادی در آشپزی پیدا نمی کند
[ترجمه ترگمان]گرسنگی هیچ عیب و ایرادی در آشپزی پیدا نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The fault of the horse is put on the saddle.
[ترجمه گوگل]عیب اسب را بر زین می گذارند
[ترجمه ترگمان]تقصیر اسب روی زین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. A fault confessed is half redressed.
[ترجمه گوگل]تقصیری که اعتراف می شود، نیمی از آن را جبران می کند
[ترجمه ترگمان]خطایی که به آن اعتراف کرد نیمی از گناه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. A willful fault has no excuse and deserves no pardon.
[ترجمه گوگل]تقصیر عمدی هیچ عذری ندارد و مستحق بخشش نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ عیب و ایرادی در کار نیست و سزاوار بخشش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Who broke the cup? It's my fault, I dropped it.
[ترجمه گوگل]چه کسی جام را شکست؟ تقصیر منه، ولش کردم
[ترجمه ترگمان]کی جام رو شکونده؟ تقصیر من است، من آن را انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. 'It's all your fault!' he retorted.
[ترجمه گوگل]'همش تقصیرتوست!' او پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]همه اش تقصیر توست! او جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. If a politician transgresses, that is not the fault of the media.
[ترجمه گوگل]اگر یک سیاستمدار تخلف کرد، تقصیر رسانه ها نیست
[ترجمه ترگمان]اگر یک سیاست مدار مخالف باشد، این تقصیر رسانه ها نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چینه (اسم)
enclosure, fault, bait, stratum, clay wall, folium, layer

گناه (اسم)
offense, blame, transgression, fault, sin, guilt, crime, vice, misdeed, delict, misdemeanor

اشتباه (اسم)
slip, error, mistake, errancy, blame, wrong, fault, flounder, fumble, gaffe, boo, inaccuracy, snafu, misgiving, mix-up

عیب (اسم)
defect, deformation, deficiency, weakness, blemish, wickedness, fault, taint, gall, sin, flaw, vice, imperfection

نقص (اسم)
defect, deficiency, weakness, blemish, mutilation, fault, handicap, imperfection, incompetence, incompetency

خطا (اسم)
slip, error, mistake, transgression, lapse, fault, miss, sin, blunder, miscue, misfeasance

تقصیر (اسم)
error, delinquency, offense, fault, guilt, crime, rap

نا درستی (اسم)
cross, fault, improbity, dishonesty, inaccuracy, incompetence, incompetency, indecorum, inequity

کاستی (اسم)
defect, deficiency, fault, flaw, shortcoming, extenuation

گسله (اسم)
fault

شکست زمین (اسم)
fault

حرج (اسم)
fault, sin

تقصیر کردن (فعل)
fault

مقصر دانستن (فعل)
blame, attaint, fault, inculpate

تخصصی

[حسابداری] تقصیر
[عمران و معماری] گسل - گسله - خرابی - گسستگی - شکاف
[کامپیوتر] تقصیر ؛ نقص ؛ عیب
[برق و الکترونیک] خطا، عیب - خطا؛ نقص 1. عیبی نظیر مدار باز ؛ اتصال کوتاه، یا زمین شدن ناخواسته ی یک قطعه، مدار، یا خط انتقال . 2. نقصی در قطعه ی نیمرسانا که مانع از کار عادی آن می شود و معمولاً به نقائص ساخت مربوط است.
[مهندسی گاز] عیب، نقص
[صنعت] عیب، نقص، نادرستی
[حقوق] تقصیر، تخطی، عیب، نقص
[نساجی] عیب - ایراد - اشکال
[ریاضیات] خطا، عیب، نقص، تقصیر
[معدن] گسل (زمین شناسی ساختمانی)
[خاک شناسی] گسل
[نفت] گسل
[آب و خاک] گسل

انگلیسی به انگلیسی

• defect, flaw; mistake, error; guilt, blame
find fault, complain; make a mistake, err
if a bad situation is your fault, you caused it or are responsible for it.
a fault in something is a weakness or imperfection in it.
if you say that you cannot fault someone, you mean that they are doing something so well that you cannot criticize them.
a fault is also a large crack in the earth's surface; a technical use in geology.
if you are at fault, you are incorrect or have done something wrong.
if you find fault with something, you complain about it.

پیشنهاد کاربران

خطا
مثال: The mechanic identified a fault in the engine.
مکانیک یک خطا در موتور شناسایی کرد.
کلمه "fault" به عنوان یک اسم یا فعل در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار می گیرد. در ادامه توضیح می دهم که این کلمه به چه معانی مختلفی می تواند اشاره کند:
### 1. به عنوان اسم:
- عیب یا اشتباه: مثلاً "There is a fault in this machine" به معنای "در این ماشین یک عیب وجود دارد" استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

- زلت یا سهو: مثلاً "It's my fault" به معنای "این خطا یا سهو مربوط به من است" استفاده می شود.

### 2. به عنوان فعل:
- انتقام گرفتن یا اتهام کردن: مثلاً "He faults his opponent for the loss" به معنای "او انتقام گرفته یا متهم کرده حریف خود را برای شکست" استفاده می شود.

منبع CHAT GPT4. 00

تقصیر
گیر، کاستی، گناه، عیب، نقص، خطا، اشتباه، شکست زمین، چینه، گسله، تقصیر کردن، مقصر دانستن، خطای پا در سرویس، خطای سرویس، علوم مهندسی: اشتباه، کامپیوتر: تقصیر، الکترونیک: خرابی، عمران: گسل، معماری: گسله، قانون فقه: خطا، روانشناسی: اشتباه، ورزش: خطای پرش اسبدوانی، علوم نظامی: اشتباه
تقصیر ، کوتاهی ، خطا ، عیب ، نقص ، اشتباه
It's your fault we're late
تقصیر شماست که دیر رسیدیم
His greatest fault is that he talks too much
بزرگترین عیب او این است که زیاد حرف میزند
resource: LearnIt
تقصیر
Its my fault
قصور - خطای توام با تقصیر
fault ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: عیب
تعریف: عدم قابلیت سامانه یا دستگاه در انجام کار مورد نظر
If something bad that has happend is your fault you should blame for it because youmade mistake or failed to do something
Responsibility for a mistake ( مقصر خطا یا اشتباهی بودن )
It's the government's fault:مقصر دولت است
ت. معماریش
گسل
مقصر/تقصیر کار😐💛
When you love me, you did not limit your relationship with me
It is my fault that I was waiting for you, it is my fault that I loved you so much with love
it is my fault ? !
وقتی دوسم داری ارتباطت رو با من محدود نمیکردی
...
[مشاهده متن کامل]

مقصر من هستم که منتظر تو بودم مقصر من هستم که تو را تا این حد با عشق دوست داشتم
مقصر من هستم ؟ !

تقصیر
در حقوق
تقصیر
ترک کردن یک کشور یا یک حزب سیاسی
در عبارتی نظیر the fault line of می تواند معنی خط جدا کننده دهد.
جدا کننده، گسل
اشتباه
بهتر است در علم کامپیوتر آن را منحصرا عیب ترجمه کنیم. این کار باعث می شود دیدن معادل فارسی، کلمه دقیق انگلیسی را متبادر کند و خواننده به درستی متوجه می شود که کدام مفهوم تخصصی مورد نظر بوده است.
عیب. عیب آن است که پدر دخترش را رونمایی کن و بفروش بگذارد و دختر بخاطر گرسنگی دوری از پدر دست بخودفروشی کند
ضعف
خطا
گسل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس