pick up

پیشنهاد کاربران

فراهم کردن
سوار کردن
my dad picked me up in his car.
تحویل سفارش به مشتری
شناسایی کردن و تشخیص دادن
pick up the heart beat ضربان قلب را شناسایی کردن
and show it on screen و روی صفحه ضربان قلب را نشان دادن
فکر کردن
◾ برداشتن
He picked up a long pipe which was covered with coins
◾ سوار کردن
I shall pick you up in the car this evening
◾ یاد گرفتن ، آموختن
I picked up a lot of English while I was in England
اعمال شدن
"ادامه میدیم از جایی که مونده بودیم - از سر می گیریم دنباله بحث مان را از. . . . "
Let's pick up where we left off yesterday
از جایی که دیشب بحث رو نصفه گذاشتیم ادامه میدیم
سعید امدادی
عاشق کلمه
09127772125
1. کسی یا چیزی را بلند کردن، یا حرکت دادن، برداشتن تلفن، حساب کردن پول رستوران و اینها، مرتب کردن اتاق یا خانه، چیزی را مرتب چیدن
2. رفتن دنبال کسی و سوار کردنش، کسی را به قطار، اتوبوس و غیره رساندن، دستگیر کردن کسی،
...
[مشاهده متن کامل]

3. سر صحبت را با کسی باز کردن به منظور برقراری رابطه جنسی
4. برگشتن سر موضوعی برای به چالش کشیدن یا انتقاد از آن
5. به کسی روحیه و انرژی دادن
6. دوباره سرپا شدن بعد از سقوط
7. چیزی که جای دیگری افتاده را برداشتن و جمع آوری کردن
8. به دست آوردن یا یاد گرفتن چیزی خصوصاً به روش مرسوم
9. بهتر شدن، ارتقا یافتن، قویتر شدن
10. حواس را برای چیزی جمع کردن، گوش به زنگ شدن، پیدا کردن جاده یا مسیر خاصی
11. چیزی را از سر گرفتن، اشاره کردن یا توسعه دادن چیزی که قبلاً به آن اشاره شده

۱ یاد گرفتن
Bob picks up language quickly
۲ برداشتن
Pick up the pen you dropped
۳ خریدن
I'll pick up some burritos on my way home
۴ تمیز کردن
Let's pick up the bedroom before the guess arrive
...
[مشاهده متن کامل]

۵ ینفر رو برداشتن ( رسوندنش تا جایی _ مخشو زدن )
I'll pick you up at seven for our meeting
Pick up lines

pick up: برداشتن
pick: چیدن، برداشتن
I managed to pick up aTV an MP3 player at a moving sale last week.
معنی گیر آورردن یا خریدن هم میده
۴ تا از مهم ترین معانیش که توی مکالمات زیاد میبینید:
۱. برداشتن ( بلند کردن )
۲. جواب دادن تلفن ( همون برداشتن تلفن وقتی زنگ میخوره )
۳. برداشتن شخصی از یک محل ( سوار کردن )
۴. متوجه شدن و فهمیدن ( برداشت کردن مطلبی )
...
[مشاهده متن کامل]

پس همونطور که میشه فهمید معنیش "برداشتن" هست که شامل انواع برداشتن ها میشه

pick up •
به معنای آوردن _ گرفتن _ دریافت کردن
به معنای فهمیدن هم هست
• دریافت یا خرید چیزی در حالی که شما در حال رفتن به جایی یا انجام کاری هستید
به معنی یاد گرفتن یا فهمیدن هم هست
The library definitely makes use of new technologies. You'll pick it up easily
= pick up infrasound
to notice and react to something
به معنی متوجه شدن صداهای فروصوت
افزایش یافتن
Pick up something برداشتن
Pick up someone دنبال شخصی رفتن
You have to pick her up at the party
باید بری دنبالش از مهمونی بیاریش
You should be picking up your clothes
تو باید لباساتو برداری ( الان چون استمرار داره )
1 -
pick something up
to learn a new skill or language by practising it rather than being taught it
یادگیری یک مهارت یا زبان جدید با تمرین کردن آن به جای آموزش آن.
Don't bother with the computer manual - you'll pick it up as you go along.
...
[مشاهده متن کامل]

When you live in a country you soon pick up the language.
2 -
to win or get a prize or something that gives you an advantage, such as votes or support
برنده شدن یا دریافت جایزه یا چیزی که به فرد مزیتی می دهد، مانند رای یا حمایت
The People's Front expect to pick up a lot more votes in this year's elections.
3 -
( NOTICE )
to notice and react to something
متوجه شدن و واکنش نشان دادن به چیزی
Police dogs picked up the scent of the two men from clothes they had left behind.
4 -
( ILLNESS )
to catch an illness from someone or something, caused by bacteria or a virus
ابتلا به بیماری از کسی یا چیزی، به دلیل باکتری یا ویروس
He picked up malaria when he was visiting the country on business.
5 -
to start something again after an interruption
شروع کردن دوباره کاری پس از یک وقفه
The author picks the same theme up again on page ten.
pick up where someone left off /Let's pick up where we left off yesterday.
6 -
pick someone up
UK/ informal
( of the police ) to stop someone and take them to a police station in order to be questioned or arrested
( پلیس ) کسی را بازداشت و به کلانتری بردن تا بازجویی یا دستگیر شود.
be picked up for/ He was picked up by the police for drug dealing.
The police picked her up just outside Canterbury.
7 -
pick up ( something )
to increase or improve
افزایش یافتن یا ارتقاء دادن
The truck picked up speed slowly.
The wind always picks up in the evening.
The number of applicants will pick up during the autumn.
His spirits picked up when he got the good news.
Her career only began to pick up when she was in her forties.
8 -
to answer the phone
پاسخ دادن به تلفن
I tried his home number but he didn't pick up.
9 -
to tidy a room
مرتب کردن یک اتاق
I picked up, but I didn't vacuum.
Pick up your room - you'd think a pig lived here!
10 -
pick up someone
to meet someone for the first time and begin having a romantic relationship
غیر رسمی/ برای اولین بار با کسی ملاقات و یک رابطه عاشقانه را شروع کردن

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pick-up
1. گرفتن و بلند کردن یا حرکت دادن چیزی یا کسی
- تلفن را جواب دادن
- صورتحساب را حساب کردن ( به ویژه زمانی که چندین نفر در هزینه مشارکت دارند. ) ( کاربرد غیررسمی )
- جمع و جور کردن ( اتاق، میز، خانه و. . . )
...
[مشاهده متن کامل]

- هر چیزی را سر جای خود قرار دادن
2. رفتن به دنبال کسی و او را سوار کردن
- سوار کردن
- بازداشت کردن ( کاربرد غیررسمی )
3. بلند کردن ( دختر، کاربرد غیررسمی )
4. برگشتن به موضوعی ( به منظور انتقاد، شکایت و . . . )
5. سر شوق آوردن
6. بلند شدن پس از زمین خوردن
7. برداشتن چیزی که جا گذاشته شده
8. فرا گرفتن، یادگرفتن چیزی به صورت غیررسمی
9. مبتلا به مریضی یا ویروس و میکروب شدن
10. بهتر شدن؛ قوی شدن؛ شدید شدن
11. از سر گرفتن کار ( از جایی که دفعۀ قبل رها شده ) ؛ برگشتن به موضوعی که قبلاً مطرح شده
12. برجسته بودن، برجسته کردن ( وقتی لباس یا یک اکسسوری خاص رنگ را در پوشش یا استایل برجسته می کند )
13. دریافت کردن سیگنال توسط وسایل الکترونیکی
14. پی بردن و آگاه شدن ( از جو، شرایط، موضوع و . . . )
15. جاده را گرفتن و حرکت کردن

خانم سمانه کاملا درست فرمودند.
متاسفانه بعضی ها که تعدادشان هم کم نیست با اندک سواد انگلیسی اومدن اینجا مهمونی.
خب بیسواد، اگر سوادت در حد چنتا معنی پیش پا افتاده و بیسیک هست و توان درک دفنیشن لغات از دیکشنری های انگلیسی رو نداری، یا از دیگران بپرس یا نظر نده.
...
[مشاهده متن کامل]

البته مسئولین آبادیس هم مقصر هستند. سایت باید طوری طراحی بشه که اگر کسی دیس لایک می کنه باید توضیح قانع کننده و علمی بابتش داشته باشه.

یه معنی دیگه که بنظرم دوستان شاید باهاش مواجه نشدن میتونه معنیِ"برداشتنِ pick up" در قالب مفاهمیم و کاربردهایی مثل "تقلید کردن و پیروی کردن از الگوی خاص یا شرایط خاص" باشه و یا حتی = "دنباله چیزی را گرفتن به همان شکل"
...
[مشاهده متن کامل]

به مثال زیر دقت کنید:
The entry of the latter element picks up the first part's exit dimension.
یعنی ورودی قطعه دوم، ابعاد خروجی قطعه اول رو بر می داره ( یعنی دقیقاً همون ابعاد خروجی بخش اول رو در ورودی بخش دوم می بینیم؛ به عبارتی الگوی یکسانی را دنبال می کند، از شرایط خروجی قطعه اول پیروی می کند، دنباله خروجی قطعه اول است و امثالهم )

مرتب کردن
به معنی متحمل شدن، شامل حال شدن هم هست مثلا👇🏼
Younger people are picking up* the bill through higher taxes*
جوانان صورت حساب هایی با مالیات های بیشتر، متحمل خواهند شد.
یعنی من موندم چرا یسری ها پاسخ درست رو dislike میکنند ، آقا خب دلیلش رو بگو چرا دیسلایک کردی ، بنویس فلانی جوابت به این دلیل اشتباه
آیا دیکشنری رو چک کردی؟معنی هغتم این فریزال ورب طبق دیکشنری learning هست .
to learn something by watching or listening to other people
برداشتن
رفتن و آوردن
یاد گرفتن
پشت خط بودن، اشغال بودن تلفن
از سر گرفتن، ادامه یافتن ( به ویژه در رابطه با مذاکرات میان کشورها )
فرهنگ معاصر هزاره
دریافتن نکته ( ریز و نامحسوس ) چیزی
چیدن میوه همون pick میشه
pick up برای برداشتن از روی زمینه و در اصل بلند کردن از روی زمین ولی برای میوه چیدن از روی درخت بکار نمیره
Pick somebody up
E. g : you'll meet when he picks me up for the dance.
سگمنت خودرو - بزرگتر از وانت
وابسته به محتوای جمله، می تونه معنای مختلفی بده. چند مورد از معنا های معمول این فعل مرکب شامل:
( A )
Sales have picked up
اینجا به معنای بهبود یافتن
( B )
The wind picked up
اینجا به معنای شدیدتر شدن یا تند تر شدن
...
[مشاهده متن کامل]

( C )
She picked me up
اینجا به معنای کسی را سوار ماشین کردن
( D )
This radio can't pick up the world service
اینجا به معنای دریافت کردن یک سیگنال
( E )
You can also pick up an illness or bad habit
اینجا به معنای دچار شدن یا فراگرفتن

To get or receive something
I will pick up my dry cleaning tomorrow
I picked up a copy of the newspaper at the station
تحویل گرفتن، برداشتن
یه معنی اصطلاحی هم داره یعنی احساس بهتر کردن. What you need is something that will pick you up
to learn something by watching or listening to other people:
شدت گرفتن، افزایش یافتن، رونق گرفتن ( intransitive - ناگذرا )
- . The wind was picking up
باد داشت شدت می گرفت.
- . Business picked up
کار رونق گرفت.
کاربر غلامرضا ثمری،
pick up به معنی سوار کردن و بردن است.
در دیکشنری Longman آمده: to let someone into your car, boat etc and take them somewhere.
I`ll pick you up at the station.
I`ll pick you up at 5 o`clock
کاربرد pick up با اشخاص و گاها اشیاء بیشتر به این معنی که فردی بره و شخصی یا چیزی رو سوار کنه یا بیاره. منظورم رو با مثال مطرح شده در بالا می رسانم:
Pick up the kids today
به این معنی که امروز برو و بچه ها رو سوار کن وبیار ( مثلا از مدرسه ) , نه اینکه بچه ها رو سوار کن و ببر.
...
[مشاهده متن کامل]

آوردن یک بسته از جایی, رفتن و سوار کردن شخصی از فرودگاه , مثال هایی برای کاربرد این کلمه است.

جمع اوری کردن
?Can you pick up my medicine
رد چیزی رو گرفتن
شاید در معنای بلند کردن به معنی تور زدن هم معنی دهد:
She is an out - of - work girl making ends meet by picking up men.
او یک دختر بیکار است که با بلند کردن ( تور زدن ) مردان درآمد بخور و نمیری دارد.
I may be able to pick up some of their language.
ممکنه بتونم یه خورده از زبونشون رو یاد بگیرم.
Pick up something on the floor
برداشتن چیزی از روی زمین
Pick up somebody from the airport
برداشتن کسی از فرودگاه
سوار کردن یا نصب تجهیز
to pick up low
پایین نصب کردن
1. برداشتن
2. چیدن
برداشتن
تحویل گرفتن
Did you pick up the car from the repair shop
( خرده فروشی ) جورچینی ( سفارش اینترنتی توسط کارمند فروشگاه ( جورچین )
سوا یا جدا کردن میوه
پرداخت دستمزد هنرپیشه ها
they picked up my option
یاد گرفتن بدون تلاش
برداشتن
سوار کردن
یاد گرفتن
جمع کردن
مترادف انگلیسی: collect
به معنی خریدن هم معنی میده
I picked up a newspaper on the way home
گرفتن بیماری یا عفونت.
I've picked up some kind of flu bug
یه نوع انفلوانزا گرفته ام.
she picked up a bad cold during the weekend
آخر هفته بدجور سرما خورد.
1. تحویل گرفتن [مطلب]، متوجه شدن:
He may have picked up something you missed or vice versa.
او ممکن است مطلبی را که شما از قلم انداخته اید، متوجه شده باشد یا برعکس .
- - - - -
2. برداشتن [شئ]:
He picked up frozen meat from fridge.
او گوشت منجمد را از یخچال برداشت.
( شکار پرنده ) آوردن پرنده توسط سگ آموزش دیده نزد شکارچی
خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن:
●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه
یا مثلا:
● دوباره شروع کردن ( از محل یل نقطه ای که قبلا ادنجا بازایستادی )
● در مورد" باد" اگر این فعل به کار رفت به معنی "شدیدتر شدن" باد هستش
● کاری یا چیزی دست آدم اومدن ( یعنی با تمرین و تکرار یاد بگیری نه با آموزش صرف ) ، مثلا:
When you live in a country you soon pick up the language.
وقتی تو یه کشور زندگی کنی، زبونش دستت میاد ( یاد میگیری کم کم خودت )
تحویل گرفتن یا عهده گرفتن
Ukranian pilots arrive in Poland to pick up donated fighter jets
خلبانهای اکراینی وارد لهستان شدند تا تحویل بگیرن جت های جنگنده اهدایی رو
بلند کردن
با قلاب گرفتن یا بلند کردن
چیدن میوه هم معنی میده
pick up game
بازی تدارکاتی - بازی دست گرمی
To learn
یاد گرفتن هم معنی میده
Get or buy sth , while you are going somewhere or doing sth
خریدن یا برداشتن چیزی در هنگام رفتن به جایی یا انجام کاری🌷❤️
Example:
I picked up some milk from the supermarket while i was running home . 🏘️
👈pick up somebody👉
"I need you to pick up the kids today. " "Sorry, no can do ( = no I can't ) .
من امروز به کمکت احتیاج دارم که بچه ها رو ببری و برسونی
بهتر شدن، بهبود یافتن
اموختن, فرا گرفتن ( یک مهارت )
Pick up ( tips ) =to learn
یاد گرفتن هم معنی میده
۱. برداشتن
۲. اگر با اسم شخصی بیاد میشه بردن و رسوندن کسی
( Pick somebody up )
سوار کردن
برداشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٣)

بپرس