adventurer

/ædˈvent͡ʃərər//ədˈvent͡ʃərə/

معنی: ماجرا جو، جسور، حادثه جو، مخاطره طلب، مخاطره جو
معانی دیگر: خطرجو، بی باک، بی پروا، سرباز مزدور، سرمایه گذار (در کارهای پرمخاطره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who engages in adventures.
مشابه: explorer, globetrotter, traveler, voyager

(2) تعریف: one who seeks fortune through risky or brave actions; soldier of fortune.
مترادف: soldier of fortune
مشابه: daredevil, knight-errant, mercenary, swashbuckler

(3) تعریف: one who advances by dishonest or ruthless means.
مشابه: charlatan, con man, crook, desperado, flimflammer, knave, mountebank, quack, rogue, sharper, swindler, thief, trickster

جمله های نمونه

1. Don't break in when the adventurer is telling his own story.
[ترجمه مهدی] وقتی ماجراجو در حال تعریف داستانش است حرفش را قطع نکنید
|
[ترجمه گوگل]وقتی ماجراجو داستان خودش را تعریف می کند، وارد نشوید
[ترجمه ترگمان]وقتی ماجراجو داستان خودش را تعریف می کند از هم جدا نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's a romantic at heart, a born adventurer.
[ترجمه گوگل]او در قلب رمانتیک، یک ماجراجو متولد شده است
[ترجمه ترگمان]او یک ماجراجو است، یک ماجراجو به دنیا امده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was something of an adventurer, living most of his life abroad.
[ترجمه گوگل]او چیزی شبیه به یک ماجراجو بود و بیشتر زندگی خود را در خارج از کشور گذراند
[ترجمه ترگمان]او چیزی از یک ماجراجو بود و بیشتر عمرش را در خارج زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The adventurer looked about him, and saw a wide beautiful lawn on which many people stood around the Emperor.
[ترجمه گوگل]ماجراجو به او نگاه کرد، و چمنی وسیع و زیبا دید که افراد زیادی در اطراف امپراتور ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]ماجراجو به اطراف خود نگریست و چمن زار وسیعی را دید که در کنار امپراطور ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He became a haberdasher and Merchant Adventurer, growing rich on the cloth export trade to Antwerp.
[ترجمه گوگل]او یک مغازه‌فروشی و ماجراجوی تجاری شد و در تجارت صادرات پارچه به آنتورپ ثروتمند شد
[ترجمه ترگمان]او a و ماجراجوی Merchant شد که در تجارت صادرات پارچه به آنورس به ثروت رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Finally, in 154 the adventurer gave up in defeat and departed.
[ترجمه گوگل]سرانجام در سال 154 ماجراجو با شکست تسلیم شد و رفت
[ترجمه ترگمان]سرانجام، در سال ۱۵۴، ماجراجوی شکست خورد و رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An adventurer and an animal lover, Goodall was also 23 and beautiful.
[ترجمه گوگل]گودال یک ماجراجو و دوستدار حیوانات نیز 23 ساله و زیبا بود
[ترجمه ترگمان]یک ماجراجو و یک عاشق حیوانات، Goodall نیز ۲۳ و زیباست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I am kind of an adventurer.
[ترجمه گوگل]من یه جورایی ماجراجو هستم
[ترجمه ترگمان]من یه جورایی ماجراجو ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Neil - the indefatigable road hog, tireless adventurer, tired.
[ترجمه گوگل]نیل - گراز جاده ای خستگی ناپذیر، ماجراجوی خستگی ناپذیر، خسته
[ترجمه ترگمان]ان یل خستگی ناپذیر و خستگی ناپذیر و خسته و خسته، خسته و خسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An adventurer scaling Mount Hood in Oregon was caught in a sudden whiteout and phoned for help instead of waiting it out.
[ترجمه گوگل]ماجراجویی که در کوه هود در اورگان حرکت می‌کرد، ناگهان گرفتار یک حادثه سفید شد و به جای اینکه منتظر بماند، برای کمک تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]یکی از ماجراجویان کوه هود در اورگان با a ناگهانی دستگیر شد و به جای آن که منتظر بماند، به او تلفن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The adventurer in at the deep end having briefly annexed the Omette Coleman quartet with Don Cherry.
[ترجمه گوگل]ماجراجو در انتهای عمیق که به طور مختصر کوارتت Omette Coleman را با Don Cherry ضمیمه کرده است
[ترجمه ترگمان]این ماجراجو در انتهای آن به طور خلاصه the Coleman را به همراه Don Cherry الحاق کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Adventure: The bariaur's wanderlust makes them an ideal adventurer.
[ترجمه گوگل]ماجراجویی: هوس سرگردانی باریاورها آنها را به یک ماجراجوی ایده آل تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]ماجراجویی: سفر bariaur باعث می شود آن ها یک ماجراجو ایده آل باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is an adventurer who traces leaky plumbing to its source.
[ترجمه گوگل]او یک ماجراجو است که لوله کشی نشتی را به منبع آن ردیابی می کند
[ترجمه ترگمان]او یک ماجراجو است که ردی از لوله های سوراخ به منبعش پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was the fad of the hour, the adventurer who had stormed Parnassus while the gods nodded.
[ترجمه گوگل]او مد روز بود، ماجراجویی که در حالی که خدایان سر تکان می‌دادند به پارناسوس حمله کرده بود
[ترجمه ترگمان]او مد روز بود، ماجراجو که در حالی که خدایان سرش را تکان می دادند به طرف کوه حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماجراجو (اسم)
adventurer, venturer

جسور (اسم)
adventurer, bold-face, derring-do

حادثه جو (اسم)
adventurer

مخاطره طلب (صفت)
adventurer

مخاطره جو (صفت)
adventurer

انگلیسی به انگلیسی

• one who goes on adventures; one who takes risks, speculator
an adventurer is someone who tries to become rich, powerful, and influential by using dishonest methods.
an adventurer is also someone who enjoys adventure.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : adventure
✅️ اسم ( noun ) : adventure / adventurism / adventurer / adventuress
✅️ صفت ( adjective ) : adventurous / adventuresome
✅️ قید ( adverb ) : adventurously
مازهی
1 - ماجراجو
2 ( قدیمی ) : کسی که از طریق روش های غیر اخلاقی و فریبکارانه تلاش میکند ثروتمند یا مشهور شود: شیاد
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/adventurer
به اصطلاح خودمون همون شر خر
ماجراجو
کلاهبردار، شیاد، مفسد در امور مالی

بپرس