chauvinist

/ˈʃoʊvɪnɪst//ˈʃəʊvɪnɪst/

معنی: میهن پرست متعصب
معانی دیگر: میهن پرست متعصب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who has a biased belief in the superiority of one's own sex over the other.

- She decided her father was a chauvinist when he announced that it would be demeaning for her brother to become a nurse.
[ترجمه الهام] زمانی که پدر اعلام کرد پرستار شدن برادر امری تحقیرآمیز است، او اطمینان حاصل کرد که پدرش یک شوونیست است.
|
[ترجمه گوگل] زمانی که پدرش اعلام کرد که پرستار شدن برای برادرش تحقیرآمیز است، تصمیم گرفت پدرش یک شوونیست باشد
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت وقتی اعلام کرد که برادرش برای تبدیل شدن به یک پرستار سرزنش خواهد شد، یک chauvinist بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. chauvinist pride
غرور برتر پنداری (از جنس مخالف)

2. he is a chauvinist
او خود برترپندار است،او جنسیت پرست است.

3. The male chauvinist attitude of some people in the company could get you down.
[ترجمه گوگل]نگرش شوونیستی مردانه برخی از افراد در شرکت می تواند شما را پایین بیاورد
[ترجمه ترگمان]رفتار خوب و chauvinist مردان در شرکت ممکن است شما را پایین بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is a deeply chauvinist community where the few women who have jobs are ridiculed.
[ترجمه گوگل]این یک جامعه عمیقا شوونیست است که در آن معدود زنانی که شغل دارند مورد تمسخر قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]این یک جامعه شدیدا chauvinist است که در آن تعداد کمی از زنانی که شغل دارند مورد تمسخر قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her husband's such a chauvinist that he tries to tell her how to vote.
[ترجمه گوگل]شوهرش چنان شوونیست است که سعی می کند به او بگوید چگونه رای دهد
[ترجمه ترگمان]شوهرش چنان chauvinist است که سعی می کند به او رای بدهد که چگونه رای بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She called him a chauvinist because of his insistence on calling all women 'girls'.
[ترجمه گوگل]او به دلیل اصرار او بر «دختر» خواندن همه زنان، او را یک شوونیست خطاب کرد
[ترجمه ترگمان]او را a می نامید، چون اصرار او بر این بود که همه زن ها را صدا بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's a real male chauvinist pig .
[ترجمه گوگل]او یک خوک شوونیست نر واقعی است
[ترجمه ترگمان]اون یه خوک خیلی خوب و chauvinist
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I hate working for that male chauvinist pig Steve.
[ترجمه گوگل]من از کار کردن برای آن خوک شوونیست نر استیو متنفرم
[ترجمه ترگمان]من از کار کردن برای اون خوک chauvinist مرد Steve متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is a male chauvinist.
[ترجمه گوگل]او یک شوونیست مرد است
[ترجمه ترگمان]یک زن بسیار خوب و chauvinist است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She accused him of being an unreconstructed male chauvinist.
[ترجمه گوگل]او او را متهم کرد که یک شوونیست مرد بازسازی نشده است
[ترجمه ترگمان]به او تهمت می زد که یک کار بسیار خوب و chauvinist است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He's just another male chauvinist who is jealous of his wife's success.
[ترجمه گوگل]او فقط یک شوونیست مرد دیگر است که به موفقیت همسرش حسادت می کند
[ترجمه ترگمان]او فقط یک زن دیگر است که به موفقیت همسرش حسادت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Anyone who says that is a chauvinist.
[ترجمه گوگل]هر کس این را بگوید یک شوونیست است
[ترجمه ترگمان]هر کسی که می گوید این یک chauvinist است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A female chauvinist approach might be to describe men as a kind of afterthought in the scheme of existence.
[ترجمه گوگل]یک رویکرد شوونیستی زنانه می‌تواند توصیف مردان به‌عنوان نوعی پس‌اندیشی در طرح هستی باشد
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد chauvinist مونث ممکن است برای توصیف افراد به عنوان نوعی از تامل در طرح وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fortunately the Caring Chauvinist was away the following day, but Ricky's number was always engaged.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه شوونیست دلسوز روز بعد دور بود، اما شماره ریکی همیشه نامزد بود
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه the در آن روز بعد از آن دور بود، اما شماره ری همیشه نامزد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میهن پرست متعصب (اسم)
chauvinist

انگلیسی به انگلیسی

• person who is extremely nationalistic; person who is excessively devoted (to their own sex, race, etc.)

پیشنهاد کاربران

chauvinist ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: میهن شیفته
تعریف: وطن پرست افراطی
1 - کسی به خصوص مردی که معتقد است جنس خودشان از جنس دیگر بهتر است.
2 - کسی که معتقد است کشور یا نژاد خودشان بهتر یا مهمتر از دیگران است.
نوعی میهن پرست افراطی و ستیزه جو. ( این واژه از نام Nicolas Chauvin گرفته شده که یک سرباز عارف مسلک تحت فرمان ناپلئون بناپارت بود و ظاهرا در انقلاب فرانسه هم دست داشت. )
برترپندار - خود برتر بین نسبت به جنس مخالف ، . . . . . .
میهن پرست

بپرس