دستکش

/dastkeS/

    glove
    glove(s)
    boxing-glove
    muffler
    mitt

فارسی به انگلیسی

دستکش استین دار
gauntlet

دستکش بلند
gauntlet

دستکش بوکس
mitt

دستکش بکس
boxing gloves, glove

دستکش بیس بال
mitt, glove

دستکش جیر
kid gloves

دستکش چرمی
kid gloves

دستکش دار کردن
glove

دستکش دست کردن
to wear gloves

دستکش زرهی
gauntlet

دستکش زنانه
mitt

دستکش مشت بازی
boxing gloves

دستکش یک انگشتی
mitten

مترادف ها

chevron (اسم)
دستکش، درجه نظامی روی بازو

gloves (اسم)
دستکش

glove (اسم)
دستکش

gantlet (اسم)
دستکش

پیشنهاد کاربران

دست کش ؛ دست آموز. دست پرورده.
دلیل، راهنما، دستگیر، یاریگر، عصا
دستکش یک اشتباه بزرگ فرهنگستان است زیرا محموله ای مثل ساک یا گاری های تعمیرگاه ها جهت حمل موتور و هرچیزی که کف آن مسطح و استحکاک کمتی داشته باشد وقتی روی زمین میکشند میگویند دستکش کردیم ولی پوشش محافظتی دست را ار چک می نامند
دستکش به عنوان روکش دست این ارمغان فرهنگستان غلط املایی و بی توجهی صریح فرهنگستان است چون محموله ای که مثل ساک یا گاری قرقر مانند چرخ دارد و یا سطح مسطح آن استحکاک زیادی ندارد و روی زمین کشیده میشود دستکش میگوییم والا پوشاک و محافظ دست به پارسی ناب ارچک است
بی ادب دستکش نداره از فارسی به انگلیسی
دست موزه . [ دَ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) دستکش . موزه ٔ دست ، یعنی جامه که به اندام کف و انگشتان دست دوزند، برای حفظ دست از سرما یا آفتاب یا گردوغبار و غیره و به دست پوشند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . قفاز. ( دهار ) :
...
[مشاهده متن کامل]

ای تیغ او که فتح ز تو دست موزه ساخت
یارب بدست او چه درفشنده پیکری .
خالدبن ربیع مکی طولانی ( از لباب الالباب چ نفیسی ص 345 ) .
از بخل چون نیاز همی دست موزه ساخت
طبع تو هر دو را به سخا پایدام کرد.
مختاری غزنوی .
زهی مودت تو پایداره ٔ اقبال
زهی عداوت تو دست موزه ٔ حرمان .
رضی الدین نیشابوری .
|| دستاویز. ( برهان ) ( جهانگیری ) . بهانه . وسیله :
ساخته دست موزه ٔ سالوس [ قرآن را ]
بهریک من جو و دو کاسه سبوس .
سنائی .
نصیحت اشرار را دست موزه ٔ سعادت داشتن
همچنان باشد که کاه بیخته به باد صرصر سپرده اند. ( کلیله و دمنه ) . || تحفه و ارمغان . ( برهان ) ( آنندراج ) .

Glovs یعنی ۲ تا یا چندین دستکش
دست پناه
دستکش:دستکش در مصرع اول : سائل ، گدا
دستکش : در مصرع دوم : نوعی نان در بعضی از نقاط آذربایجان شرقی بدان " پنج کش " می گویند ، زیرا موقعی که به تنور می زنند پنجه ی دست را بر روی آن می کشند و نوک انگشتان بر روی آن شیار هایی ایجاد می کند .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( دستکش کس نیم از بهر گنج
دستکشی میخورم از دست رنج ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 326 . )
نان دستکش یا نان پنجه کش شبیه نان بربری یا فطیر بود که در روستا ها در تنور پخته می شد. فرق آن با فطیر این بود که از خمیر نان بدون هیچ افزودنی و ساده پخته می شد و کمی کلفت بود . معمولا موقعی که آتش تنور می خوابید و تنور گرمایش کم می شد به تنور می زدند تا آرام پخته شود . خلاصه فطیر ِفقیر فقرا بود . ( نگارنده )

دستکش چیزی که با دست رسم میشوده و نقاشی میشود یا خط کشی میشود
دستکش= چیزی که با دست کشیده میشود و حمل میگردد
ارچک و پوششی بر پنجه دست است یا برای ارایش دست که مخفف ارایش شده ار که چکهم به معنی دست است شده ارچک واژه ناب پارسی است حال خواه برای بوکس و ورزش باشد خواه برای محافظت از اب و خاک خواه برای سرما همه را ارچک میگویند
دستکش=glove
دستکش ها/چند دستکش/دو دستکش=gloves
دستکش : [دست ( اندام ) + کش ( کنانام کشیدن ) ]،
1 - پوشنده دست، دستپوش، آنچه بر دست کشند تا آن را از سرما و آسیبهای نگهدارند، یا از آلودگی پیش گیرند و بسته به غرض کاربر چند جور است؛ نخی، پشمی، چرمی، پلاستیکی، . . .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - دست کشنده، آنکه دست می کشد. ( دست کشیدن، خواه در مفهوم فروگذاردن یا در مفهوم نوازیدن ) [؟]؛ ابروی دوست کی شود دستکش خیال من، کس نزدست ازین کمان تیر مراد بر هدف ( دیوان حافظ، د. جلالی نایینی، نشر مهتاب، 1371 )
پندارم، اینجا با مفهوم فروگذاردن و دست برداشتن آمده باشد: ابروی دوست کی دست از سر خیال من برمی دارد

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس