از

/~Az/

    avarice
    cupidity
    greed
    greediness
    avidity
    from
    of
    since
    than out of

فارسی به انگلیسی

از ابتدا
ab initio

از ارث محروم کردن
disinherit, to disinherit, to out off with a shilling

از ارزش افتادن
depreciate

از ارزش انداختن
depreciate

از اشتباه در اوردن
undeceive

از اعتبار افتادن
lapse

از اغاز
ab initio

از اغاز به سرنوشت بد دچار کردن
foredoom

از اغاز تا پایان
thorough

از امیز
venal

از ان
of, therefrom, thereof

از ان او
her

از ان بدتر
worse

از ان به بعد
thereafter

از ان پس
thereafter

از ان تو
thine

از ان جمله
among them

از ان خود ندانستن
disown

از ان خود نشناختن
deny

از ان راه
thereby

مترادف ها

avarice (اسم)
از، طمع، حرص، خست، زیاده جویی

greed (اسم)
از، طمع، حرص

avidity (اسم)
از، اشتیاق، طمع، حرص، پر خوری، ازمندی

esurience (اسم)
از، حرص، پر خوری، جوع، گرسنگی، ولع

rapacity (اسم)
از، درنده خویی، یغماگری

in (حرف اضافه)
از، روی، توی، با، نزدیک، بالای، بر حسب، به، بطرف، در توی، هنگام، در ظرف، اندر، نزدیک ساحل

from (حرف اضافه)
از، از روی، در نتیجه، بواسطه، از پیش

of (حرف اضافه)
از، درباره، بوسیله، از طرف، از لحاظ، ز، در جهت، از مبدا، از منشا، در سوی

by (حرف اضافه)
از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی

ab- (پیشوند)
غیر، از، جدایی، دور از

abs- (پیشوند)
از، دور از، غیر از

پیشنهاد کاربران

بررسیِ کارواژه یِ " آختن/آزیدن" با بُن کنونیِ " آز" /پیشنهادِ واژه به جایِ پیشوندِ آلمانیِ " - ur/Ur "
1 - ما کارواژه یِ " آختن/آزیدن" را با پیشوندها داریم:
1. 1 - " یاختن" با بُن کنونیِ " یاز" :
...
[مشاهده متن کامل]

" یاختن" برآمده از کارواژه یِ " اَیاختن" با بُن کنونیِ " اَیاز" است که در آن " اَی" پیشوند است. چنانکه در زیرواژه یِ " اَی" از این تارنما آورده ام، پیشوندِ پارسیِ میانه یِ " اَی" به ریختِ " ی" درآمده است: نمونه " اَیاری به یاری"/ " اَیافتن به یافتن" و. . . .
نکته: کارواژه یِ " اَیاختن/یاختن" را هم از نگرِ ساختاری و هم از نگرِ چمیک ( =معنایی ) با کارواژه یِ " اَیافتن/یافتن" همسنجی کنید.
1. 2 - " فرآختن/فرآزیدن" با بُن کنونیِ " فرآز":
"فرآختن" از پیشوندِ " فر، فرا" به همراه کارواژه یِ " آختن" ساخته شده است. پیشوندِ " فَر/ فَرا" به پیشوندِ "فرَ" از زبانِ اوستایی برمی گردند که به چمِ " پیش، جلو، دور، ورا" بوده است.
1. 3 - " ترآختن/ترآزیدن" با بُن کنونیِ " تَرآز":
" ترآختن/ترآزیدن" از پیشوندِ " تَر، تَرا" به همراه کارواژه یِ " آختن/آزیدن" ساخته شده است. ما در زبان پارسی میانه گونه یِ تراگذرایِ این واژه را داشته ایم: ترازینیتَن ( =تر. آز. ین. یتَن ) که با بازگردانش به پارسیِ کُنونی واژه یِ " ترازاندن" را خواهیم داشت.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2 - ما کارواژه یِ " آختن/آزیدن" را با کارواژه هایِ اوستایی داریم:
ما کارواژه یِ " آختن" را به همراهِ کارواژه یِ اوستاییِ " دا" در واژه یِ " داختن =دا. آختن" از کارواژه یِ " پَرداختن/پردازیدن" داشته ایم.
نکته: در زبانِ اوستایی و پارسی میانه هم آمیختگیِ دو " آ " ، یک " آ" می سازد؛ در اینجا ( دا. آختن = داختن ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3 - ما کارواژه یِ " آختن/آزیدن" را با واژه یِ " اَغ" در " اغرَ = اغ. رَ" از زبانِ اوستایی به چم" نخست، آغاز" داشته ایم. واژه یِ " آغازیدن" برآمده از واژه یِ اوستاییِ " آغ" به همراهِ کارواژه یِ " آزیدن/آختن" است؛ پس ریختِ دیگرِ " آغازیدن"، " آغاختن" می باشد.
با همسنجیِ شماره هایِ 1 و 3 در بالا می توان از " آغ" به عنوانِ پیشوندِ کارواژه بهره برد.
پیشنهاد ( بسیار ارزشمند ) :
من به جایِ پیشوندِ آلمانیِ " - ur " که به امری " آغازین، نخستین، بنیادین" اشاره دارد، پیشوندِ " آغ" را پیشنهاد می کنم. چنین پیشنهادی می تواند در یافتنِ برابرهایی به جایِ واژگانِ " Urelement ، Ursprung، Urbild، Urspracheو. . . " بسیار رهگشا باشد. همچنین می توان از پیشواژه یِ " بُن" یا پیشوندِ " نِ" نیز بهره برد.

آز در کردی ایلامی به معنای توان وقدرت است
آز انگیز
پس به هیأتِ گنجی درآمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن دست
که تملکِ خاک را و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است!
شاملو
واژه ( آز ) پارسی است به چَم ( معنی ) : حرص و خواهش شدید.
در گویش های آریایی:
گویش اوستایی: ĀZI, ĀZA, ĀZASH, ASI, AZISH
گویش پهلوی: ĀZ, AZWARIH
سانسکریت: ĪHATĒ, ĪHĀ, ĀJI ( به چم: آرزو، نبرد )
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان هم ریشه با آز در شاخه یونانی:
یونانی: ACHEN, ICHAO, ACHOS ( به چم: نیاز، مشقت )
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه57 - 58 از فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان پارسی.

ازاز
واژه یِ " اَز " در زبانِ پارسی باستان و اوستایی به دیسه یِ " هَچ" بوده است.
دگرگونیِ آواییِ ( چ/ز ) در واژگانی همچون ( روچ/روز ) ، ( اپچار، افچار/افزار، ابزار ) و. . . دیده می شود.
زمانی می پنداشتم که می توان از "هچ" به عنوانِ پیشوندِ کارواژه بهره جُست ولی اکنون پی بردم که پیشوندِ "وا" این کار را بخوبی برایمان انجام می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

وجود ارتباط و نسبت بین دو نفر یا دو چیز را می رساند.
آزAz: در زبان ترکی دومعنی متضاد دارد مثل کلمۀ ( نزول ) - آزAz : 1 - کم، اقل، اندک، اندک اندک، انگشت شمار، خفیف، شمه، قلت، قلیل، مزجات، معدود، ناچیز، ناقص، چندی، مقدار ، کیف، نزول ( سقوط، فرود، هبوط، تنزیل، ربا، ربح، سود، فرع، مرابحه، افت، کاهش، کوتاه، دخول، ورود ، افزایش، و. . . ) و. . . - بو پول آز bu pul az، bu pul azdır= این پول کم است - bu suw az بوسو آزbu daha az sudur، bu daha az su =این آب کم است - آزال Azalفعل امرآزالماک Azalmak =کم شدن، نزول کردن، و. . . - ol boyy azاُل بُویی آز= او ( آن ) قدش ( طولش ) کوتاه است - suw azaldy =آب کم شد - Bahalar azaldy= قیمتها کاهش یافت - Hədden az =از حد و اندازه کمتر است - Bu meniň ��in az، benim i�in �ok az =این برای من خیلی کم است
...
[مشاهده متن کامل]

آز Az: 2 - افزون طلبی، حرص، زیاده خواهی، شره، طمع، ولع، احتیاج، حاجت، نیاز، و. . . - فعل امر آزماک =Azmak زیاد شدن، افزون طلب شدن، طمع کار شدن، حریص شدن، زیاده خواه شدن، طماع شدن، از حد فراتر رفتن، و. . . - حدداً آزماک Hədden azmak= از حد و اندازه فراتر رفتن - ol adam �z haddinden azdy = آن شخص از حد و اندازۀ خود فراتر رفته -

ازرا جان به تو هم هرچه گوه بدهند میگویی کم است
آز پارسی است نه طورکی ( لهجه ۴۵ ام پارسی )
معنی از:
از حیث و از جهت
شه روم را دختری دلبر است
که از روی ، رشک بت آزر است ( اسدی طوسی )
منابع• https://www.youtube.com/watch?v=Z9q_CKXVIVw&ab_channel=MohsenNamjoo-Topic
از طرف از سوی
اختصاص را می رساند
واژه ( آز ) به چمِ ( حرص، خواهش شدید ) در زبانهای اوستایی و پهلوی:
ازاز
آز وازه ای اوستایی و ترکی مخلوطی از فارسی و عربی و آلتایی لطفا وقتی اطلاعات ندارید الکی چیزی رو به ترکی نچسبونید
( آز ) یا ( آزی ) واژه ای اوستایی است و به دیو آز ( خویِ آزمندی ) اشاره دارد ( ن. ک. یَشتِ اوستا ) .
میل به پرخوری ( کسی که همچنان گرسنه است ) نیز از این واژه برگرفته شده است.
چنانکه در رویه 204 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است:
از
سلام
آقای باقری آز در پهلوی به معنای خشم بوده
مثل آزی دهاک ک فارسی شده ضحاک هست
آز در تر کی یعنی کم
آج در ترکی یعنی گرسنه و حریص
این کلمات در لغت نامه ترکی قدیمی هم هست که در متون آن زمان فارسی نبوده کلن
بعضی جاها منظور از آز همون آزمایشگاست
مخصوصا توی دانشگاه ها و توی محاورات
۱. نشان دهندۀ ابتدای مکان: ◻︎ از دور به دیدار تو اندرنگرستم / مجروح شد آن چهرۀ پرحسن و ملالت ( ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۸۳ ) ، از تهران تا اصفهان.
۲. نشان دهندۀ ابتدای زمان: ◻︎ من از آن روز که در بند توام آزادم / پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم ( سعدی ) ، از صبح تا شام، خرِ ما از کرگی دم نداشت.
...
[مشاهده متن کامل]

۳. نشان دهندۀ آغاز و مبدٲ چیزی ( شخص، حیوان، شیء، حالت، عدد، و مانند آن ) .
۴. اثرِ؛ تٲلیف: گرشاسب نامه از اسدی طوسی است.
۵. نسبت به: فرزند شما از بقیهٴ همکلاسی هایش زرنگ تر است.
۶. از مردمِ.
۷. دربارۀ؛ درموردِ؛ در خصوصِ؛ راجع به: از مدرسه چه خبر؟.
۸. به سبب؛ به علتِ؛ به جهتِ: ◻︎ چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند / من موی از مصیبت پیری کنم سیاه ( رودکی: ۵۱۰ ) ، گریهٴ او از خوشحالی است.
۹. برای بیان نوع، جنس، صنف، طبقه، و مانند آن به کار می رود: پیراهنی از پارچهٴ اعلا.
۱۰. متعلق به؛ مالِ: این کتاب از من است.
۱۱. به وسیلۀ؛ با کمک؛ با: این وسیله از بهترین مواد اولیه ساخته شده است.
۱۲. از جملۀ؛ جزءِ؛ درشمارِ: سعدی از بزرگان شیراز است.
۱۳. از سویِ؛ از جانبِ؛ از طرف
۱۴. نشان دهندۀ منشٲ چیزی: ◻︎ تو را عدل نوشیروان است و از تو / غلامانْت را تاج نوشیروانی ( فرخی: ۳۷۱ ) ، کارون از ارتفاعات زردکوه سرچشمه می گیرد.
۱۵. نشان دهندۀ تفکیک، تمایز، یا تشخیص: پس از قبولی در آزمون سر از پا نمی شناخت.
۱۶. از جهتِ؛ از حیث؛ از لحاظِ؛ از نظرِ: ◻︎ از شما دو چشم یک تن کم / وز شمار خرد هزاران بیش ( رودکی: ۵۰۴ ) .
۱۷. نشان دهندۀ جزئی از یک کل: دو سال از دوران حبس می گذشت.
۱۸. [قدیمی] به.
۱۹. [قدیمی] در؛ اندر: ◻︎ توانگر به نزدیک زن خفته بود / زن از خواب شَلپوی مردم شنود ( ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۰ ) .
۲۰. [قدیمی] در قبالِ؛ درمقابلِ؛ در برابرِ.
۲۱. [قدیمی] بر.
۲۲. [قدیمی] به جای کسرۀ اضافه به کار می رفت: ◻︎ رودکی استاد شاعران جهان بود / صد یکی از وی تویی کسائی پرگست ( کسائی: صحاح الفرس: ۴۲و۴۳ ) .
۲۳. [قدیمی] از روی؛ از سرِ؛ به حکمِ.

آز:در زبان لکی یعنی توان، نا، رمق
اولین جایی که کلمه a� یعنی گرسنه آمده در Orhun yazitlari میباشد که در سال ۷۳۵ بعد از میلاد بوده. کلمه آز از کلمات قدیمی و احتمالاً اوستایی یا پهلوی بوده که بعدها به ترکی قدیمی اویغوری راهپیدا کرده. لینک لغتنامه و تاریخ را درزیر ببینید.
...
[مشاهده متن کامل]

احتمال میرود که کلمه az که در ترکی ”کم” معنی میدهد و فعل acikmak یعنی گرسنه بودن هم از همین ریشه آمده باشنند. البته من هنوز این را ریشه یابی نکرده ام.

منابع• https://www.google.com/amp/s/www.etimolojiturkce.com/kelime/a%C3%A7/amp
آز ( کم ) تورکی است. آز ( طمع حرص ) طمعکار، هر چه بهش بدهی می گوید کم است. ( گفت چشم تنگ دنیادار را یا قناعت پر کند یا خاک گور )
در فرهنگ عمید معنی هایی برای - اَز - آمده که شوربختانه در فارسی فراموش شده اند و قدیمی شده اند در آن معنی ها واژه یِ - اَز - و - اَزِ - برابر - as - انگلیسی اَست. به معنیِ - as - که بنده در همین آبادیس نگاشتمی نگاه بفرمایید.
فزونخواهی
نام ایزد باستانی ایرانی در اوستا
طمع، حرص
در زبان ترکی دومعنی دارد ۱_کم ۲_دهان

تمع
آز تغییر یافته ی واژه آج بوده که در ترکی به معنی گرسنه می باشد . = آج = گرسنه ، حریص ؛ آزمند = آدم گرسنه و حریص و طمعکار ؛ آج آدام = آدم حریص و گرسنه ، شهریار نیز در این شعر آج را در مفهوم حریص بکار برده است: کربلایه گئدنلرین قاداسی / دوشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزینه
...
[مشاهده متن کامل]

دکتر کزازی در مورد واژه ی "آز " می نویسد : ( ( با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است. "آز" در اوستا، همچون " خشم" یکی از دیوان نیرومند است و یاران اهریمن و درریخت آَزی به کار به کار برده می شده است ) )
( ( جهان چون برو بر نماند ای پسر
تو نیز آز مپرست و انده مخور. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 326. )

هَجا یک حرف ربطی در ایران باستان بود و به معنای از است
( ( از ) )
since, than out of
طمع
از همریشه با aus آلمانی و deدرزبان فرانسه بنظرمی رسد.

در برخی گویش ها همچون کردی"اژ" گفته می شود. بهتر است بگوییم که در گویش پارسی هم اکنون بند واژه " ژ" در بسیاری از واژ ها به رویه "ز" گفته میشود . همچون روژ
نشانه آغاز
from
وقت هایی که میخواهیم ۲ جمله را به هم ربط دهیم
مولع
حریص
حرص
انسان ، مرد ، جوانمرد
From of
( اوستایی ) خواستن، اراده ـ میل کردن، گرایش داشتن، آرزو داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس