قابلمه

/qAblame/

    saucepan
    pot
    casserole
    steam-tight stewpan for keeping food hot
    dinner-pail
    tiffin-carrier

مترادف ها

autoclave (اسم)
قابلمه، دیگ زودپز

pot (اسم)
قابلمه، دیگ، سبو، گلدان، کتری، دیگچه، قوری، اب پاش، ماری جوانا وسایرمواد مخدره، هر چیز برجسته و دیگ مانند

saucepan (اسم)
قابلمه، ماهی تابه، روغن دان، کماجدان

پیشنهاد کاربران

قابلمه به احتمال بسیار بالا فارسی است.
این واژه از قاب، همریشه با کاپ، قالب، کالب و کالبد لمه تشکیل شده.
لمه یا لمبه در فارسی، به چیزی میگن که گرداگر د یک سطح دایره ایِ صاف یا مقعر قرار بگیره.
...
[مشاهده متن کامل]

مثلا دهخدا می گوید: لمبه، به قرنیس گرداگرد سقف اتاق گویند.
همچنین به بخش انحنای باسن نیز لمبه می گویند که تاییدی بر این مسئله است.
به انسان چاق هم لمبه می گویند.
همچنین دنبه احتمالا از همین واژه گرفته شده.
پس قابلمه، یعنی یک قاب به همراه دیواره ای که گرداگرد اون قرار گرفته.

قابلمه کلمه کاملا ترکیست که قابلاما تلفظ میشود حتی تو ترکی فعل قابلاماخ هم داریم به معنی چپوندن
در ترکی آذربایجانی و حتی در زبان معیار کلمه ای مثل تنچره وجود خارجی ندارد. قابلمه کلمه ای کاملا ترکی است . ق در فارسی وجود نداشته قاب = ظرف و قابلمه ظرف بزرگ
قابلمه واژه ای پهلوی و پارسی است قابلمه در زبان ترکی میشود تناچر ، قابلمه از دو واژه ی پهلوی قاب به معنی ظرف و لمه یعنی درب دار که میشه ظرف درب دار
کاپ درزبان انگلیسی که ریشه اصلی فارسیه بمعنی ظرف وفنجان وساغر وپباله است low makeیعنی کم ساز زود پز کمپز. . . پس cup low make یعنی ظرفی که درمدت کوتاه غذا میسازه ولی ترکها با لهجه کلمه میدزدند مثلا ترکا
...
[مشاهده متن کامل]
به خودرو میگن هاربا که تلفظ ترکی ارابه فارسی لست وبهمین ترتیب خانه هانه فکر فیکیر زندان زوندان دیوانه دووانا

قابلمه که چند ساله جایگزین دیگ یا دیگیله یا پاتیل شده و هم میگن.
دیگ در زبان ایرانیان و بختیاریان یعنی قابلمه بزرگ دیگیله یعنی قابلمه کوچک پاتیل از تلفظ آن هم مشخص است مردمان لر زبان به شکم میگن تِیل ، حالا پاتیل یعنی در کنار شکم خَش بِیت .
واژه قابلمه کاملا پارسی است در ترکی می شود تنچره واژه یعنی قابلمه صد درصد پارسی است.
دیگبر به چم دیگ کوچک نیست بلکه ظرفی است در اندازه میان دیگ و دیگچه.
دیگ، دیگبر، دیگچه، دیگوله .
به جای قابلمه های کم وبیش بزرگ، می توان از واژه دیگبر بهره برد.
به جای قابلمه های میانگین هم می توان واژه دیگچه را به کار برد.
[[دیگوله]]
دیگ اوله = دیگ کوچک، کوچکتر از دیگچه.
در گذشته ظرفی که برای پختن دیزی به کار می رفت دیگول، دیگوله یا دوگوله نامیده می شد.
این نام را همچم ( هم معنا ) با قابلمه نیز می توان به کار برد.
( غاب، غابلمه، پشغاب ) برگرفته از واژگانِ اوستایی - سانسکریت هستند. در زبانِ سانسکریت واژه یِ ( کَپالَ ) به چمِ ( کاسه، فنجان، پشغاب، زرفِ گرد و. . . ) و واژه ( کَرپَرَ ) به چمِ ( فنجان، دیگ، دیگچه، زرف، کاسه ) و واژه یِ ( کوپی ) نیز به چمِ ( بطری ) بوده است. نیاز به یادآوری است که واژگانِ ( کَپالَ، کَرپَرَ، کوپی ) همگی از یک ریشه می باشند؛ در زبانِ لاتین cuppa و در زبانِ انگلیسی نیز واژه cup را به چمِ ( فنجان ) داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

( برایِ دیدنِ ریشه هایِ اوستاییِ آن به زیرواژه یِ بشقاب مراجعه کنید ) .
پَسگَشت ( reference ) :
رویه هایِ 403، 420 و 435 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی )

قابلمهقابلمهقابلمه
قابلمه سایز بزرگ
قاب در اصل در معنای ظرف ترکی هست
قاب از قابوق qabuq که قابیخ و کابیک و کابوک در جا های مختلف تلفظ فرق داره قطعا
در ترکی kabuk
●قاب از قابوق یعنی پوشش و ظرف
قاب یعنی ظرف و کلمه ترکی قدیمی هست تلفظ قدیمیش قاپ هست
●قابلمه از قاب هست که اونم ترکی هست
قابلمه
قاب ماخوذ از ترکی به معنای ظرف> لغت نامه دهخدا و معین و عمید
قاب=ظرف
پشقاب یا بشقاب= ظرف غذا خوری
قابلمه= دیگ
قابلمه. [ ل َ م َ/ م ِ ] ( ترکی ، اِ ) قسمی ظرف بزرگ فلزّی ( مسین و غیره ) . ظرف فلزّی بزرگ با درو سرپوش هم از فلز که بر وی استوار شود برای نگاه داشتن پلو و دیگر چیزها. دیگ فلزی سربسته برای طبخ.
ترکیب ها:
- قابلمه پز. قابلمه پزی. قابلمه کاری کردن.
قابلمه یا قابلما یک واژه ترکی است که از مصدر قابلاماخ گرفته شده است. به معنی پرکردن یک ظرف. قابلمه یعنی ظرفی که می شود آن را پر کرد. قابْ قاشیق در ترکی به ظروف غذا خوری گفته می شود. قاب در زبان ترکی یعنی ظرف.
تنگیره ( در زبان ترکی استانبولی تنجره گفته می شود. )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس