می

/mey/

    the present indicative
    the imperfect
    the past progressive or the conditional
    wine

فارسی به انگلیسی

می الود
contaminated by wine

می پرست
(one) who is excessively fond of wine, winebibber

می پرستی
excessive fondness of wine, wine - worship

می خوار
vinous

می خواره
drinker, drunkard, bibulous, intemperate, sot, toper, juicer, lush, soak

می سی سی پی
mississippi

می فروش
tavern-keeper, wine-seller, publican, [o.s] wine - seller

مترادف ها

wine (اسم)
شراب، خمر، می، باده، طفل رزان

mi (اسم)
می، سومین نوت گام دیاتونیک موسیقی

پیشنهاد کاربران

:دکتر کزازی در مورد واژه ی "مَی " می نویسد : ( ( مَی: در پهلوی مَیْ. در ریشهٔ اوستایی آن به معنی نوش و انگُبین نیز هست. ) )
( ( مستان صبح چهره، مُطّرا به مَی کنند
چون پیر ْ تیلسان ِ مطرا برافکند ) )
...
[مشاهده متن کامل]

برگردان بیت: آنان که از زیبایی و گیرایی بامداد سرمستند، یا آنان که از نوشیدن بادهٔ بامدادین سرخوشند چهره را به باده شکفته و شاداب می گردانند، در آن هنگام که سپهر کهن، بالاپوش نغز و زیبای شب را به سویی می افکند؛ یا بالاپوش نغز و زیبای روز را بر دوش می اندازد.
( رخسار صبح ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۷۲، ص۲۷۷. )

ام زنبق. [ اُم ْ م ِ زَم ْ ب َ ] ( ع اِ مرکب ) شراب. ( از المرصع ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ) .
ام طرب. [ اُم ْ م ِ طُ رَ ] ( ع اِ مرکب ) شراب. ( از المرصع ) .
"بررسیِ واژگانِ مَست، مَد، مَدهوش، مَدینیتَن ( پارسیِ میانه ) ، مَستَن، مَدانیدن ( =مَداندن ) و . . . ":
" مَد" در زبانِ اوستایی به چمهایِ
1 - مَست شدن، خود را مست کردن
2 - خوش گذرانی و عیش کردن، خوشی/ لذت بردن از ( چیزی ) ، کیف کردن/خوش آمدن، هوآسودن
...
[مشاهده متن کامل]

بوده است.
( برای دیدنِ نمونه ها، "نیرنگستان:N. 30" و" ویسپرد: Vr. 8. 1 " را ببینید. )
کُنونه یِ ( =زمانِ حالِ ساده یِ ) " مَد" در زبانِ اوستایی " مَدَ، مَدَیَ " بوده است و صفتِ مفعولیِ آن " مَستَ : masta" بوده است.
( نکته: صفتهای مفعولیِ کارواژه هایی که از زبانِ اوستایی به " تَ :ta " می انجامیدند، درزبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " ت:t" درآمده اند؛یعنی "مست". )
در زبانِ پارسیِ میانه از ریشه یِ " مَد" ، کارواژه یِ " مَدینیتَن" ساخته شد که سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ " مَستَن" می باشد.
تکواژهایِ " مَدینیتَن": ( مَد. ین. یتَن )
1 - مَد: که در بالا به آن پرداخته شد.
2 - ین: نشانه یِ سببی در زبانِ پارسیِ میانه بوده است که این نشانه در پارسیِ کُنونی به ریختِ " - آن" در آمده است ( بمانندِ خوردَن/خوراندن ) .
3 - یتَن: که نشانه یِ مصدری است.
پس اگر ما بخواهیم کارواژه یِ "مَدینیتَن" را در پارسیِ کُنونی بکار گیریم، کارواژه یِ " مَدانیدن / مدانیتَن/مداندن" را خواهیم داشت که به چمِ " مایه یِ مستی شدن، مست کردن" می باشد.
برای نمونه در یَشتِ اوستا Yt. 10. 14 و Yt. 10. 19 جایی که سخن از لذت و خوشی بردن از گیاهِ هوم ( haomahe ) به میان آمد، این واژه بکار آمده است.
نکته 1: در واژه یِ " مَدهوش"، تکواژِ نخست یعنی " مَد"، همان چیزی است که در بالا آزگفته شد ( =بیان شد ) .
نکته2 : مَد در اوستایی به چمِ دیگری نیز آمده است که با گفته هایِ ما در بالا پیوندی ندارد.
نکته 3: واژگانِ " مَد" و " مَی" از یک ریشه هستند.
پیشنهاد:
اکنون که دریافتیم، بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " مَستَن"، " مَد" بوده است و از سویِ دیگر نیز دانستیم که سببیِ کارواژه یِ " مَستَن"، " مدانیدن/مداندن" است، پس شایسته است که آنها را در زبانِ پارسی بکار بگیریم و تنها از واژه یِ " مَست/مسته" بهره گیری نکنیم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
( از دوستان خواهشمندم کارواژه هایِ زیر را نیز به تارنمایِ ویکی پدیا " فعل در زبان پارسی میانه" بیافزایند:
1 - " مَستَن" با بُنِ کُنونیِ " مَد"
2 - "مَدینیتَن" با بُن کنونیِ " مَدین" در زبانِ پارسیِ میانه ( "مدانیدن" با بُن کنونیِ " مدان" در زبانِ پارسیِ کُنونی )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
ستونِ 1113 از نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"

می
هوش زدای. [ زَ / زِ / زُ ] ( نف مرکب ) محوکننده و ازمیان برنده هوش. برنده هوش. || شراب است که زداینده هوش است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .
می یا شراب روحانی در اشعار بزرگان ایران زمین ، بمعنای حضور در لحظه هست . به پیشنهادها در آبادیس ، در قسمت کلمه ، mindfulness مراجعه شود ) .
زمانی که سالک ، لحظه به لحظه ناظر و شاهد آگاهی خود باشد ، از فرق سر ، بدن شروع به بی حس شدن میکند ، مغز بی حس میشود و تا پائین کف پا ادامه می یابد و سالک وارد حالت خلسه میشود . این بی حس شدن بدن ، چون همانند خوردن الکل و بی حس شدن بدن است ، به می خوردن تشبیه شده است .
...
[مشاهده متن کامل]

اما در حضور در لحظه ، سالک آگاه تر میشود.
با خوردن الکل ، آدمی ناهوشیار میشود .

نوشدارو . کنایه از شراب. ( برهان قاطع ) . شراب. ( غیاث اللغات ) . یکی از نامهای شراب است. ( از رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) . به کنایه شراب را نوشداروی غم گویند که علاج زخم اندوه کند.
نوشداروی غم
حنای قدح ؛ کنایه از شراب سرخ سیر :
گذشت عید بهار وروز تنگدستیها
رخی برنگ ندادیم از حنای قدح.
صائب ( ازآنندراج ) .
طلق روان گوهری ؛ کنایه از شراب انگوری است. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
معرفت در نگاه حافظ تشبیه به می میشود و قرآن چون ظرف معارف حق است به جام می تعبیر می شود.
جامِ میناییِ مِی سَدِّ رَهِ تنگ دلیست
مَنِه از دست که سیلِ غمت از جا ببرد ( حافظ )
شرح بیت بالا:
اگر می خواهی جلوی غم ها را بگیری جلوی غصه ها را بگیری به آرامش و اطمینان راه پیدا بکنی یک راه بیشتر نداری آن هم جام مینایی می است جامی است که شیشه ای هم است با کوچک ترین حرکتت می شکند و از دست خواهی داد و از معنویاتش محروم خواهی شد جام مینایی می سد ره تنگدلی است این است که می تواند جلوی دل تنگی ها و غم ها و غصه های تو را بگیرد به تو آرامش و امنیت بدهد منه از دست این را از دست مده وگرنه سیل غمت از جا ببرد سیل غم ها و غصه ها از راه می رسد و تو را مثل یک بوته ی خاری که از دل کویر ریشه کن می کند و با خودش می برد تو را هم با خودش خواهد برد ، أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، ( رعد/ 28 ) یک جای دیگر می گوید غم کهن به می سالخورده دفن کنید این غصه های مزمن همیشگی را فقط با می سالخورده یعنی آن معرفتی که سال ها از عمرش گذاشته 1400 سال پیش نازل شده به می سالخورده دفن کنید که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت اصلا تنها راه رسیدن به دل خوشی و خوش دلی همین است این را هم من نمی گویم پیر دهقان گفت آن کسی گفت که پیر بود و دهقان بود کشاورز بود کشاورزی می کرد یعنی حضرت علی بود این کلام حضرت علی است که ا فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ ( کافی، ج 2، ص 599 ) وقتی که تاریکی ها بر شما هجوم آوردند به قرآن پناه ببرید حالا حضرت علی می فرماید علیکم بالقرآن حافظ می گوید جام مینایی می سد ره تنگ دلیست منه از دست که سیل غمت از جا ببرد. ( برگرفته از استاد رنجبر )
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://samtekhoda.tv3.ir/content/204683
واژه می ریشه ی نیاهندوایرانی دارد در عربی می شود یمکن این واژه یعنی می نیاهندوایرانی دارد.
منبع. فرهنگ لغت معین
دکتر کزازی واژه "می: نبید، باده و. . . . . " را
با زبَر م "مَ" آورده است. MAY مَی، مَیخوار، مَیگسار
چرا ؟
لعل تر ؛ می. شراب :
بِستان ز ساقی جام زرهم بر رخ ساقی بخور
وقت دو صبح آن لعل تر درده سه گردان صبح را.
خاقانی.
صبح چو کام قنینه خنده برآورد
کام قنینه چو صبح لعل تر آورد.
خاقانی.
گل نشاط. [ گ ُ ل ِ ن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب لعل انگوری . ( برهان ) . کنایه از شراب که خوردنش نشاط می آورد. ( آنندراج ) . کنایه از شراب . ( غیاث ) .
( آب انگور ) آب انگور. [ ب ِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب. باده :
آب انگور بیارید که آبان ماهست
آب انگور خزانی را خوردن گاهست.
منوچهری.
ای یارِ سرود و آب انگور
نه یار منی بحق والطور.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصرخسرو.
زاهد گوید که جنت و حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است.
خیام.
زآب انگور، نار طبع مکش
زآتش باده آب روی مبر.
سنائی.

می - نوشابه الکلی. در کاوشهای زبانهای اولیه هندوایرانی واژه میته mete برای عسل بکار رفته که واژه عسل بعدها در فارسی باستان مدو madu ودر زبان هندوایراتی mAdhu و در فاریسی میانه مدی و می یا نوشابه الکلی تغییر یافته. زنده یاد دکتر خانلری در نوشته های خود نیز در این زمینه اشاره ای نموده اند.
( آب خرابات ) ( اسم ) شراب باده .
چشمه ٔ اخضر. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ اَ ض َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب حیات . ( ناظم الاطباء ) . چشمه ٔ حیات . آب زندگی . سرچشمه ٔ آب زندگانی . || دهان معشوق . ( ناظم الاطباء ) . کنایه از لب و دهان معشوق . || شراب . ( ناظم الاطباء ) .
می در ترکی آیا بصورت موسون و مو و. . . هم استعمال میشود
موتلوموسون , دویدون مو ، سودین می
موتسوز موسون؟ ایا نارراحتی
دویدون می ؟ آیا شنیده ای ، یا معنی دیگر آن آیا سیر شده ای
لعاب زمردنقاب . [ ل ُ ب ِ زُ م ُرْ رُ ن ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب است . ( مجموعه ٔ مترادفات ص 224 ) .
خم پرورد. [ خ ُ پ َرْ وَ ] ( ن مف مرکب ) پرورده ٔ خم . آنچه در خم پرورده شود. کنایه از شراب .
جان پروین. [ ن ِ پ َرْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب. ( مجموعه مترادفات ص 224 ) .
زبان بند خرد. [ زَ بام ْب َ دِ خ ِ رَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب است . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . شراب و می . ( ناظم الاطباء ) . شراب . ( مجموعه ٔ مترادفات ص 223 ) : ساقی بمیان آر زبان بند خرد راکین هرزه درا صحبت ماقال برآرد. صائب .
عیسی هر درد. [ سی ِ هََ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور. ( آنندراج ) . شراب . ( انجمن آرا ) . می و شراب انگوری . ( ناظم الاطباء ) : آن شاهد رخ زرد کو، آن عیسی هر درد کو. خاقانی ( از انجمن آرا ) .
شراب
در گویش اچمی و برخی زبان های ایرانی به معنای مو است که تلفظ آن mi است
و همچنین می با تلفظ mey به معنا شراب و باده است
نوشیدنی، خوردنی، چیزی که قابل نوشیدن و خوردن باشد
به می آهنگ پرورش کردند: قصد کردند که با می خود را بپرورند و خوش باشند .
چون به اندازه زان خورش خوردند
به می آهنگ پرورش کردند
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 575 )
می: ماه چهارم میلادی. بعد مارس و قبل آوریل.
در زبان لری بختیاری به معنی مو
می =Mi=در زبان لری به معنی مو است .
می. ( مازنی ) ، مو. "بز می" - " موی بز".
می در زبان مازنی ( تاپوری ) به معنای مو می باشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس