طحال

/tahAl/

مترادف طحال: اسپرز، سپرز

برابر پارسی: سپُرز، اسبل، سپرز

معنی انگلیسی:
milt, spleen, splenalgia

لغت نامه دهخدا

طحال. [ طِ ] ( ع اِ ) سپرز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( زمخشری ). اسپرز. ج ، طُحُل. گویند اسب سپرز ندارد، و این مثل است در شتابروی ، چنانکه گویند: شتر مراره ندارد؛ یعنی بددل است. ( منتهی الارب ). اسبل. رجوع به سپرز شود. شیخ الرئیس گوید: طِحال : عضویست غیرحساس. ( قانون چ تهران ص 17، 72 ). نیکوترین سپرز آن بود که از حیوان فربه گیرند، از بهر آنکه بدی بوی آن کمتر از لاغر بود. شیخ الرئیس گوید: بهترین سپرزها سپرز خوک بود. معذلک کیموس وی بد بود و طبیعت وی گرم و خشک بود، و در وی قبض بود، و خون سودائی ازوی متولد شود، و وی دیر هضم شود، سبب عفونتی که دارد اولی آن بود که با روغن بسیار و پیه پخته کنند، و بر سر وِی شراب صافی و رقیق یا سرکه و کبر خورند. ( اختیارات بدیعی ). غلیظ و کثیف و مولد سودا، و ذرور خون او که خشک کرده باشند، قاطع نزف الدم جراحات تازه است. ( تحفه حکیم مؤمن ). طحال بپارسی سپرز و بترکی طلاق گویند. بهترینش آن بود که از حیوان فربه گیرند. طبیعتش گرم است در اول و گویند سرد و خشک است در دوم ،شکم ببندد و خون سوداوی از او تولد کند، و مصلحش روغن و سرکه کبر است. طحال را به پارسی سپرز و بهندی تِلّی نامند. ماهیت آن : معروف است که عضوی است نرم سخیف کبودرنگ واقع در جانب چپ زیر قلب ، و آن ادویه سودا متولد در کبد است برای ریختن قدری از آن بعد دفعفضول از معده بر فم معده ، و از معده جهت انتباه آن به جوع برای دباغت معده ، و داخل شدن قدری از آن در خون برای تغذیه بعض اعضاء صلبیه ، چنانچه بتفصیل در کلیات فن طب مذکور است ، و تکون آن از دم سوداوی است وآنچه میگویند فرس طحال ندارد، نیست چنین ، مانند آنکه میگویند که شتر زهره ندارد، آن مثل است برای سرعت و جلادت فرس ، و عدم جرأت و جسارت شتر، بهترین آن ( طحال ) حیوان فربه جوان اهلی است. جهت آنکه ردائت آن کمتر است از حیوان پیربری. و شیخ الرئیس گفته : بهترین همه طحال خنزیر است. و طحال طیور بدترین همه. طبیعت آن : بارد یابس. افعال و خواص آن بطی ءالهضم ، ردی ءالکیموس مولد خون سوداوی و ذرور و خشک خون آن ملصق و قاطع نزف الدم جراحات تازه ، مصلح ردائت آن خالص کردن از عروق ، و با روغن بسیار دنبه و پیه پختن ، و بالای آن شراب رقیق آشامیدن است. بدان که از اعضای مفرده است ، یعنی در بدن هر حیوانی از یک طحال بیش نیست ، ولکن اطبای فرنگ میگویند که بندرت متعدد نیز دیده شده ، و دربدن بعضی حیوانات تا پنج عدد. شنیده شده که اطبای فرنگ شکم سگی را شکافتند در جوف آن پنج عدد طحال یافتند و نیز شنیده شده که طحال سگی را بریده برآوردند، و باز آنرا ملتئم ساختند و آن سگ تا مدتی زنده بود. ( مخزن الادویه ). باردٌ یابس فی الثالثة. یکون عن الخلط السوداوی ، ردی الغذاء، فاسدالکیموس ، لایتناول منه الاماله فائدةٌ مخصوصة، و هو مذکور عند اصوله. ( ضریر انطاکی ج 1 ص 237 ). رجوع به همان کتاب ج 2 ص 154 شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سپرز، اسپرز، یکی ازاحشائ بدن درطرف چپ شکم
( اسم ) سپرز اسپرز .
موضعیست مر بنی غبر را

فرهنگ معین

(طَ ) [ ع . ] (اِ. ) اسپرز، سپرز، یکی از اعضای داخلی بدن انسان که در طرف چپ شکم قرار دارد و کار آن ذخیره کردن گلبول های سرخ است .

فرهنگ عمید

واژه نامه بختیاریکا

دست چپ

دانشنامه عمومی

طَحال یا سپُرز[ ۱] ( به انگلیسی: Spleen ) عضوی از دستگاه تورینه ای - پوششی ( دستگاه رتیکولو اندوتلیال ) است؛ که در میان همه مهره داران یافت می شود. طحال در افراد بالغ در یک چهارم فوقانی چپ شکم واقع شده است و از طریق لیگامان ( رباط ) طحالی کلیوی به کلیه و توسط لیگامان طحالی معدی به معده متصل شده است.
• کنترل کیفیت سلول های قرمز و پلاکت های خون از طریق برداشتن گلبول های قرمز مسن و مختل در پولپ قرمز.
• ساخت پادتن در پولپ سفید.
• برداشت باکتری ها و فیلتراسیون آنها و سلول های خونی پوشیده شده توسط پادتن از جریان خون و جای گذاری گلبول جدید.
• ذخیرهٔ سلول های قرمز و سایر عنصرهای شکل گرفته ( البته این کارکرد فقط در حیوانات خاصی مثل سگ ها و اسب ها وجود دارد ) .
• بازگردانی آهن
• دفع سموم
• تولید لنفوسیت ها
افزایش فعالیت های طبیعی فوق به بزرگی طحال می انجامد.
طحال در دوران مختلف زندگی وظایف کاملاً متفاوتی را بر عهده می گیرد. در دوران جنینی و در ماه های پنجم تا هشتم بارداری، طحال به عنوان یک مرکز خون ساز عمل می کند و گلبول های سفید و قرمز خون را می سازد. پس از تولد، با انتقال مراکز خون سازی به مغز استخوان، این فعالیت طحال متوقف می شود. در عین حال، قابلیت تبدیل به بافت های خون ساز همواره در طحال باقی می ماند در برخی بیماری ها که با درگیر کردن مغز استخوان، باعث مهار ساختن سلول های خونی می شوند، سلول های طحال مجدداً شروع به فعالیت خون سازی می کنند. این فعالیت، معمولاً فاقد ارزش بالینی است و تنها موجب بزرگ شدن بیش از حد طحال و بروز عوارض ناشی از آن می شود. در دوران پس از تولد و در سنین کودکی، طحال یک منبع عمده و محل استقرار سلول های لنفوسیت B محسوب می شود و نقش مهمی را در پاسخ های ایمنی بدن ایفا می کند. لنفوسیت های B که در طحال استقرار یافته اند، در پاسخ به میکروب ها و عوامل خارجی، شروع به ترشح پادتن یا آنتی بادی می کنند. سلول های ماکروفاژی که در طحال استقرار یافته اند، نقش پاک کننده خون از سلول های غیرطبیعی را بر عهده دارند. گلبول های قرمز دارای اشکال غیرطبیعی یا آن هایی که بیش از اندازه پیر شده اند و همچنین پلاکت های غیرطبیعی، توسط طحال از گردش خون فیلتر می شوند. در هر روز، ۲۰ میلی لیتر گلبول های قرمز فرسوده توسط طحال جمع آوری و از گردش خون خارج می شوند. به طور طبیعی، یک سوم از کل پلاکت های بدن، در طحال ذخیره شده اند و در موارد لزوم، می توانند به جریان خون وارد شوند.
عکس طحالعکس طحالعکس طحالعکس طحالعکس طحالعکس طحال
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

طَحال (spleen)
طَحال
اندامی در مهره داران و بخشی از سازگان تورینۀ درونپوشه ای. به فرآیند آماده سازی لنفوسیت ها کمک می کند. همچنین، تعداد گویچه های قرمز در گردش را با ازبین بردن گویچه های قرمز مسن و ذخیره سازی آهن تنظیم می کند. این اندام در سمت چپ بدن و پشت معده قرار دارد.

جدول کلمات

سپرز

مترادف ها

milt (اسم)
طحال، سپرز، اسپرز، تخم ماهی نر

spleen (اسم)
جسارت، طحال، سپرز، اسپرز

پیشنهاد کاربران

واژه طحال
معادل ابجد 48
تعداد حروف 4
تلفظ tahāl
ترکیب ( اسم ) [عربی] ( زیست شناسی )
مختصات ( طَ ) [ ع . ] ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
...
[مشاهده متن کامل]

gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder : مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس

از آنجا که واژه طحال یک واژه غیرپارسی است و از زبان تازی وارد زبان ما شده است، بهتر است از معادل پهلوی آن اسپرز یا سپرز استفاده شود. برای آن که استفاده از واژه سپرز فراگیر شود بایست در تمامی نسک ها ( کتاب
...
[مشاهده متن کامل]
) های زیست شناسی و پزشکی از واژه سپرز استفاده گردد، که این کار فقط با دستور فرهنگستان زبان پارسی و نهادهای این چنین ساخته است.

طحال که در زبان ترکی به آن طالاخ یا دالاخ گفته می شود و اصل آن دالّاخ بوده به معنی عقبتر. عضوی از اعضای داخلی بدن که نسبت به همه ی اعضای داخلی بدن عقبتر واقع شده. عضوی که در قسمت عقبتر بدن واقع است. فارس ها طالاخ ترکی را به طحال تبدیل کرده اند بنابراین واژه ی طحال یک واژه ی ترکی است.

بپرس