مسئول

/mas~ul/

مترادف مسئول: مکلف، موظف، وظیفه مند، سرپرست، مامور، متصدی، مدیر، وظیفه شناس

برابر پارسی: سرپرست، پاسخور، پاسخ گو، پاسخ ده

معنی انگلیسی:
responsible, accountable, liable, attendant, amenable, custodian

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . مسؤول ] (اِمف . ) خواسته شده ، پرسیده شده .

فرهنگ عمید

۱. سرپرست، رئیس.
۲. کسی که نسبت به چیزی وظیفه یا تعهد دارد.
۳. آن که مورد پرسش یا بازخواست قرار می گیرد.

دانشنامه عمومی

یک مقام یا مسئول رسمی ( به انگلیسی: official ) فردیست دارای یک دفتر ( به منظور وظیفه یا اختیارات است و نه لزوماً در اختیار داشتن یک فضای واقعی زیر عنوان دفتر کار ) در یک سازمان یا دولت که دارای قدرت اعمال اختیارات است. مقام منتخب، شخصی است که طی انتخابات به مقام خود دست پیدا کرده. برخی از مناصب رسمی ممکن است موروثی باشد. شخصی که در حال حاضر دفتر دارد ممکن است به عنوان یک متصدی شناخته شود.
کلمه مقام ( به انگلیسی: Official ) به عنوان یک اسم از دوره انگلیسی میانه ثبت شده است و اولین بار در سال ۱۳۱۴ به کار رفته. [ ۱] این واژه از واژه فرانسوی قدیم ( قرن دوازدهم ) official، از لاتین officialis ( "خدمتگزار یک قاضی، کارمند دولتی" ) ، اسم استفاده از صفت اصلی officialis ( "از یا متعلق به وظیفه، خدمت یا مقام" ) گرفته شده است.
عکس مسئول
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

answerable (صفت)
جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار

liable (صفت)
متمایل، مسئول، قابل پرداخت

undertaking (صفت)
مسئول، متعهد، متقبل

پیشنهاد کاربران

برابرهای پارسی:
مسئول = پاسخگو، پاسخ دِه
مسئول ( رئیس ) = سرپرست، کارگزار
مسئولیت ( نقش، عهده ) = کار، کارکرد، کار ویژه
مسئولیت ( وظیفهٔ اخلاقی ) = خویش کاری
بسته به اینکه کدام ماناکِ مسئول را در نگر داشته باشیم.
واژه مسئول
معادل ابجد 137
تعداد حروف 5
تلفظ mas'ul
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی: مسؤول]
مختصات ( مَ ) [ ع . مسؤول ] ( اِمف . )
آواشناسی mas'ul
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
مسئول = پدیدآورنده
مانند شما مسئول این کار هستید، شما پدیدآورنده این کار هستید ، که می تواند کار خوب و یا کار بد باشد
عهده دار
کارفرما یی که دستش زیرساطورسوال ها
ـــــــــــــــــــــــــ
کاربلدمسئول نیست
مسئول کاربلدنیست
حاصل نیستی نیس تی
مسئول = پاسبان
پاس = امانت و بان = دارنده => مسئول = پاسبان
با مسئولیت من = با پاسبانیه من
من شمارو مسئول میدانم = من شمارو پاسبان میدانم
In command of
In control of
In charge of
گرداننده / فرستاده / کشور دار /
ورز دار . ( ورز . . کار وظیفه )
وظیفه دار
سرکار. . . مانند. . سرکارگر به معنی رئیس کارگر. . . کاردار. . دست اندرکار.
سردمدار_سرپرست_پاسخگو_دست اندرکار
افزون بر واژگان گفته شده، برابر نهاد پارسی واژه ( مسئول ) ، واژه ( دست اَندَرکار ) می باشد.
مسئولان = دست اندرکاران
مسوول، پاسخگو
بجای �مسئول�، بهتر است �مسوول� نوشت؛ گرچه در بسیاری جاها بجای آن می توان از واژه ی �پاسخگو� سود جست. به همین ترتیب، بهتر است بجای �سئوال�، �سوال� نوشته شود یا بهتر از آن، واژه ی �پرسش� را بکار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۲ اسپند ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_80. html

بازخواست شونده پاسخگو مواخذه شونده
سرپرسشنده ( سرپرست پرسش شونده )
گرچه دوستان دیدگاههای بس درخوری نوشته اند ولی باید بگوییم که این واژه تازی است و افزون بر واژگانی که برشمردیم واژه
دست اندرکار نیز راپیشنهاد میکنیم!
بادرود
مسیول وزیر هر وزراتخانه یک مسیول است که او نیز برای هر قسمت و هراستان یک مدیر کل مسئول میگمارد
مسئول کل همان رئیس جمهور و فرزین و صدر الوزرا است که تمام امور مشروع در حیطه و محوطه اختیارات قانونی او می باشد و مسیولین دیگر زیر نظر او هستند
مسئول دولت=رئیس کابینه ای که یا مثل ایران و آمریکا رئیس جمهور نام دارد یا مثل کانادا انگلستان استرالیا ژاپن آلمان صدرالوزرا نخست وزیر و فرزین نام دارد فرق نمیکند مسئول تمام امور دولتی است
مسئول پادشاه مستبد نیست بلکه خادمی است که بر حیطه اختیارات خود حکومت میکند
کسیکه پذیرای مسئولیت گردیده و باید به نارسایی های مسئولیت خود پاسخ گو باشد
سرپرستی که باید پاسخگو باشد.
کسی که مورد سیوال باید باشد و سیوال پذیر باشد
سپردار
کاردار
با سپاس از واکاوی اشکان
آنکه محل سؤال قرار گیرد ، آنکه بتوان از او سؤال کرد
Representative.
زمینه ساز، مایه، بستر ساز، بانی، وام دار و واژگان بالا
بادرود
این واژه ایرانی است چون از خانواده سوال است:
واژه سوال savāl ( sav=دانش - فهم - حل آل=پسوند ویژگی مانند چنگال ) به معنای فهم آور حل کننده داناگر ساخته شده از sav همخانواده با لغت اوستایی ساویز s�viz به معنای آموزگار و لغت saveir در زبانهای آنگلو - نورمن که معنای آن دانش knowledge است. همتای سوال در زبان پهلوی لغت ازدی ( azd=دانش - اطلاع ی=پسوند نسبت ) است که نشان میدهد در زبانهای آریایی از واژگان دانش فهم اطلاع در ساختن معنای سوال فایده برده اند. ازینرو لغت ایرانی سوال savāl که آنرا در تاجیکستان با همین لپز ( لفظ ) میخوانند رپتی ( ربطی ) ندارد به لغت اکدی - بابلی سوال soāl ( در اصل شئالوša’ālu *=حسابرسی - بازخواست - محاکمه ) همتای لغت اوستایی فرس که امروزه ایندو لغت دچار دگرگونی کاربری شده و در معنای پرسش ( =کاواژ ) به کار میروند.
...
[مشاهده متن کامل]


*پیرس:
Iranian Languages and Texts from Iran and Turan: Ronald E. Emmerick

جوابگو
سرپرست ، پاسخگو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس