ای کاش

/~eykAS/

مترادف ای کاش: کاش، کاشکی

لغت نامه دهخدا

ای کاش. [ اَ / اِ ] ( صوت مرکب ) کاشکی. کاش :
مردم آن است که چون مرد ورا بیند
گوید ای کاش کم این صاحب غارستی.
ناصرخسرو.
ای کاش که بخت سازگاری کردی
با جور زمانه یار یاری کردی.
حافظ.
خلقی ز پی من و تو در گفتارند
چون نام من و تو در زبانها آرند
گویند فلانی و فلانی یارند
ای کاش چنان بدی که می پندارند.
( از صحاح الفرس ).

فرهنگ فارسی

تمنی را رساند کاش . کاشکی .

مترادف ها

if (حرف ربط)
چه، اگر، چنانچه، ایا، کاش، هر گاه، خواه، هر وقت، ای کاش، بفرض

would (فعل)
ایکاش

may (فعل)
قادر بودن، امکان داشتن، توانایی داشتن، میتوان، ایکاش

فارسی به عربی

اذا
قد

پیشنهاد کاربران

دریغ که ؛ کاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است
به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی.
حافظ.
کسی که آرزوی رسیدن به چیزی را داشته باشد . براوده شدن خواسته . کسی که دوست دارد آن اتفاق بیفتد.

بپرس