برش دادن

مترادف ها

cut (فعل)
قطع کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن

rift (فعل)
بریدن، شکافتن، برش دادن، چاک دادن

section (فعل)
برش دادن، قسمت قسمت کردن

cut out (فعل)
کندن، برش دادن، جدا کردن در اثر بریدن

فارسی به عربی

نصف القطر

پیشنهاد کاربران

بپرس