مترادف بسط دادن: گسترش دادن، وسعت بخشیدن، شرح دادن، به تفصیل بیان کردن برابر پارسی: گسترانیدن، گستردن، بازکردن، پخش کردن معنی انگلیسی:
amplify, develop, expand, to expand, to amplify, to develop
لغت نامه دهخدا
بسط دادن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) گشاد دادن. ( آنندراج ). شرح دادن. منبسط کردن. توسعه دادن. ( فرهنگ فارسی معین ). به تفصیل گفتن. به شرح بازنمودن. ( فرهنگ فارسی معین ) : و مناقب خاندان مبارک شهنشاهی را شرحی و بسطی داده شده. ( کلیله و دمنه ). در شرح فراق تو سخن را چه دهم بسط شرط ادب آنست که این نامه کنم طی.
جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- گشاد دادن توسعه دادن . ۲- بتفصیل گفتن بشرح باز نمودن .
فرهنگ معین
(بَ. دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - توسعه دادن . ۲ - به تفصیل گفتن .
دانشنامه آزاد فارسی
بَسط دادن (expand) در جبر، نوشتن کمیت به صورت گسترده، معمولاً به شکل مجموع، و گاه حاصل ضرب جملات. از آن جمله است بسط تابع به صورت سری یا مجموعه ای از جملات. این اصطلاح، به خصوص، به نوشتن عبارتی جبری متشکل از حاصل ضرب چند پرانتز به صورت مجموع چند جمله اطلاق می شود. مثلاًac + bc + ad + bdصورت بسط یافتۀ(a + b) (c + b) یاa۲ + b۲ + ۲ab صورت بسط یافتۀ(a + b)۲ = (a + b) (a + b) است.