بهم فشردن

مترادف ها

impact (فعل)
بهم فشردن، پیچیدن، زیر فشار قرار دادن، با شدت ادا کردن، با شدت اصابت کردن

compress (فعل)
متراکم کردن، فشرده کردن، بهم فشردن، هم فشرده کردن، خلاصه شدن یا کردن، منقبض کردن

compact (فعل)
فشرده کردن، بهم فشردن، بهم متصل کردن، ریز بافتن، سفت کردن

foreshorten (فعل)
خلاصه کردن، بهم فشردن، کوتاه نمودار کردن

gnash (فعل)
بهم فشردن، دندان قرچه کردن، دندان بهم فشردن، بهم ساییدن

scrunch (فعل)
درهم شکستن، بهم فشردن، مچاله کردن

serry (فعل)
بهم فشردن، بهم چسبیدن، ازدحام کردن

فارسی به عربی

تاثیر , صر

پیشنهاد کاربران

بپرس