تعمی

لغت نامه دهخدا

تعمی. [ ت َ ع َم ْ می ] ( ع مص ) کور گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). || پنهان ساختن معنی بیت و معما در شعر از این است. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کور گردیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس