تعمیق

/ta~miq/

برابر پارسی: ژرفایش

لغت نامه دهخدا

تعمیق. [ ت َ ] ( ع مص ) ژرف کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ژرف گردانیدن. ( زوزنی ). مغاک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || به استقصا نگریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). دور اندیشیدن در کار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دور اندیشیدن در کاری و غور کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ): عمق النظر فی الامور؛ بالغ. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) گود کردن ژرف کردن . ۲ - غور کردن در امری ژرف اندیشیدن . ۳ - ( اسم ) ژرف اندیشی . جمع تعمیقات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ژرف اندیشی .

فرهنگ عمید

۱. گود کردن.
۲. [مجاز] غور کردن، دوراندیشی کردن در امری.

پیشنهاد کاربران

گودی
به زبان سنگسری
جِلی نِه دِله بشوتن khy neh deleh beshoten
تفکر خالصانه و عمیق در مبحثی
Deepening
تعیین ، معیین ، تصحیح
عمق دادن . عمیق کردن
مانند عمیق کردن رابطه
انتقال
عمیق اندیشیدن در مورد چیزی
فکر کردن درمورد چیزی
دور اندیشی کردن در امری😕

بپرس