جواب دادن


معنی انگلیسی:
acknowledge, answer, respond, retort, return, to answer, to reply to, to meet

لغت نامه دهخدا

جواب دادن. [ ج َ دَ ] ( مص مرکب ) پاسخ گفتن. جواب گفتن :
گر بلندت کسی دهد دشنام
به که ساکن دهد جواب سلام.
سعدی.
|| پاسخ نوشتن :
هزار نامه پیاپی نوشتمت که جواب
اگرچه تلخ دهی در سخن شکرباری.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) جواب گفتن .

واژه نامه بختیاریکا

ها دادن؛ وا بَنگ اَوُدِن

مترادف ها

answer (فعل)
از عهده برامدن، دفاع کردن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن

counter (فعل)
جواب دادن، تلافی کردن

فارسی به عربی

جواب , عداد ، إِجابَة

پیشنهاد کاربران

پاسخ ساختن ؛ پاسخ گفتن. جواب دادن :
همه مهتران سر برافراختند
همه پاسخ پادشا ساختند.
فردوسی.
جواب راندن ؛ جواب دادن. پاسخ گفتن :
هرچه یارب ندای حق راندم
لاتخف حق جواب من رانده ست.
خاقانی.
نظم دادن ، علت و معلول، پاسخ دادن
پیمودن جواب ؛ پاسخ دادن :
بر سخن لب گشوده خاموشی
بر سوءالش جواب پیمایم.
ظهوری.
جواب گفتن
Do you have bitcoin

بپرس