حلقوم

/holqum/

مترادف حلقوم: حلق، حنجره، خشکنای، گلو

برابر پارسی: خرخره، خشک نای، نای

معنی انگلیسی:
pharynx

لغت نامه دهخدا

حلقوم. [ ح ُ ] ( ع اِ ) مجرای غذا بین دهان و معده. خشکنای. حلق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). قصبةالریه. ( مفاتیح ). گلو. حنجره. خشکنای گلو. مجموع قصبةالریه و حنجره. مجرای تنفس. راه دم زدن و راه آواز دادن است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). ج ، حلاقم و حلاقیم. ( منتهی الارب ) :
حلقوم جوالقی چو ساق موزه است
و آن معده کافرش چو خم غوزه است.
عسجدی.
مطلق این آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبداﷲ بود.
مولوی.
- حلقوم نشکن ؛ اسب سخت دهان. ( آنندراج ) :
حرون و بدرگ و حلقوم نشکن
بسان اسب چوبین تخته گردن.
اشرف ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

حلق، گلو، مجرای غ امابین دهان ومعده، حلاقیم
( اسم ) مجرای غذا بین دهان و معده خشکنای حلق گلو حنجره . جمع : حلاقم حلاقیم

فرهنگ معین

(حُ ) [ ع . ] (اِ. ) گلو، مجرای غذا از دهان به معده .

فرهنگ عمید

= حلق

گویش مازنی

/halghoom/ حلق گلو نای

واژه نامه بختیاریکا

هقُلمِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حلقوم (قرآن). حلقوم مجرای غذا بین دهان و معده را گویند، و تعبیر جان در حلقوم رسیدن در قرآن کریم ، کنایه از واپسین لحظه های زندگی است و شاید منشا آن این است که غالب اعضای پیکر مانند دستها و پاها به هنگام مرگ قبل از سایر اعضاء از کار می افتد، و حلقوم از آخرین اعضائی است که از کار خواهد افتاد.
حلقوم، مجرای غذا بین دهان و معده، خشکنای، حلق، گلو، حنجره، مجرای تنفس، راه دم زدن و راه آواز دادن است. در این مدخل از واژه های «حلقوم» و «حناجر» استفاده شده است.عناوین مرتبط: جان در حلقوم.

جدول کلمات

حلق, گلو

مترادف ها

larynx (اسم)
خرخره، حنجره، حلقوم، خشک نای

pharynx (اسم)
حلق، گلو، گلوگاه، حلقوم

فارسی به عربی

حنجرة

پیشنهاد کاربران

حلقوم و حلق هر دو، واژه عربی هستند همانگونه که هر واژه دیگر که حرف ح داشته باشد واژه عربی هست. فارسی زبانان، حلق آدم بد را حلقوم صدا می کنند؛ مانند
مالی را که او خورده است باید از حلقومش بیرون کشید.
نای گلو. [ ی ِ گ َ / گ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقوم. ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) . حنجره. ( ترجمان القرآن ) . حنجر حلق. قصبةالمری :
اولین دام در ره آدم
هست نای گلو و طبل شکم.
سنائی.
از تلخ گواری نواله م
در نای گلو شکست ناله م.
نظامی.
خشک نای = حلقوم
بن خان فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، حسن دوست
#پارسی دوست
حلقوم
گلوگاه
برای واژه ی از ریشه عربی �حلقوم�، آمیخته واژه ی پارسی گلوگاه، باریک تر از �گلو� و دیگر برابرهای یاد شده در بالاست.
خشک نای
حلق و گلو
حلق، حنجره، خشکنای، گلو، خرخره، نای

بپرس