خط دادن

لغت نامه دهخدا

خط دادن. [ خ َ دَ ] ( مص مرکب ) نوشته دادن :
بمملوکم خطی دادم مسلسل
بتوقیعقزلشاهی مسجل.
نظامی.

فرهنگ فارسی

نوشته دادن : بمملوک خطی دادم مسلسل بتوقیع قزلشاهی مسجل ( نظامی )

فرهنگ معین

(خَ طّ. دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - نوشته دادن ، تعهد کتبی دادن . ۲ - هدایت کردن ، سمت و سو دادن . ۳ - اقرارنامه دادن ، اعتراف کردن .

پیشنهاد کاربران

خط دادن: [عامیانه، کنایه ] سرمشق دادن، فکر کسی را هدایت کردن.
( به کسی یا چیزی ) با القای آنچه که موجب جانبگرایی می شود بر عملکردشخص یا چیزی تاثیر گذاشتن و روند امور را از حالت بیطرفی به مسیر خاصی سوق دادن .

بپرس