در

/dar/

مترادف در: باب، درب، دروازه، اندر، تو، داخل، درون، مدخل، سرپوش، سر، پشه، دره | جمان، دردانه، دره، گوهر، لولو، مروارید

برابر پارسی: مروارید

معنی انگلیسی:
in, within, door, lid, cap, a-, an, as, at, bung, by, endo-, entrance, entry, in-, into, midst, mouth, on, over, pearl, through, top, upon

لغت نامه دهخدا

در. [ دَرر ] ( اِخ ) آبگیریست در دیار بنی سلیم. آب آن در تمام بهارگاه بماند. ( معجم البلدان ). پارگینی است به دیار بنی سلیم. ( منتهی الارب ).

در. [ دَرر ] ( ع اِ )خون. || شیر. || بسیاری شیر. || غنیمت. || خوبی. نیکویی. ( منتهی الارب ). نیکی. خیر. کارنیکو. ( آنندراج ). و از اینجا گویند: درک ؛ یعنی خدای راست خوبی و نیکویی تو، نیکیت فزون ، خدایت نیکی دهاد. و دره ، ای عمله و خیره ؛ خدای راست خیر و نیکوی او. و کذا در مدح : درک من رجل. و در ذم : لا در دره ؛ ای لا کثر خیره. و نیز درکم ؛ خیر باد شما را. و نیز گویند در قائل ؛ نیک باد گوینده را. خدا گوینده را نیکی دهاد :
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کس شنید گفت اﷲ در قائل.
حافظ.

در. [ دَرر ] ( ع مص ) بسیار شیر دادن ناقه. ( منتهی الارب ). شیر فروگذاشتن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || بسیار شدن و درهم پیچیدن گیاه. ( منتهی الارب ). || ریزان کردن آسمان باران را. ( منتهی الارب ). باریدن باران. باران فروگذاشتن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || فروآمدن باران. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ) || روان و گرم گردیدن بازار. || نرم شدن چیزی. || بسیار شدن باج. || به شدن روی کسی بعد بیماری و نیک گردیدن. ( از منتهی الارب ).

در. [ دُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان عربستان شهرستان گلپایگان در 48هزارگزی جنوب خاوری گلپایگان کنار راه مالرو تکین به مادرشاه. جلگه و معتدل و دارای 860 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و لبنیات شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی زنان فرش بافی و راه آن مالروست معادن گچ و قیر دارد و مردم آن تابستان به ییلاق میروند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

در. [ دُرر ] ( ع اِ ) ج ِ درة. مرواریدهای درشت. مرواریدهای بزرگ و واحد آن درة است و جمع آن دُرَّر و دُرّات. ( از مهذب الاسماء ). مرواری. لؤلؤ که مروارید درشت است مقابل مرجان که خاک مرواریدست. و اللؤلؤ جنس یشتمل علی نوعیه من الدرالکبار والمرجان الصغار کما قال ابوعبیدة به ان الدر کبار الحب و المرجان صغاره و اللؤلؤ یجمعهما. ( الجماهر بیرونی ). دمشقی گوید مروارید درشت تر از لؤلؤ و وزن آن یک مثقال یا یک مثقال و نیم افتد ( ! ). ( نخبةالدهردمشقی ص 78 ). صاحب غیاث اللغات و به تبع او آنندراج گوید فارسیان بر مطلق مروارید اطلاق کنند و در لغت عرب دُرَّة مروارید کلان را گویند. ( آنندراج ) ( غیاث ). و نیز رجوع به النقود العربیة ( ص 28 ) شود : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) پشه .
ظرفیت را رسانده خواه ظرفیت مکانی و خواه زمانی

فرهنگ معین

(دَ رّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - شیر، فراوانی شیر. ۲ - نیکی ، نیکی بسیار. ۳ - غنیمت .
(دُ رّ ) [ ع . ] (اِ. ) مروارید. ج . دُرَر.
( ~. ) (اِ. ) پشه .
هم شدن ( ~. شُ دَ )(مص ل . ) ۱ - مخلوط شدن . ۲ - آشفته شدن ، عصبانی گشتن .
( ~. ) (اِ. ) دره : (کوه ).
(دَ ) [ په . ] (اِ. ) = درب : ۱ - داخل ، درون . ۲ - دربار. ۳ - فصل (کتاب ). ۴ - موضوع ، مطلب . ۵ - حرف اضافه .
جمله (دَ. جُ لِ ) [ فا - ع . ] (ق . ) خلاصه ، بالاخره .
هم کردن ( ~. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - مخلوط کردن . ۲ - آشفته کردن .
( ~. ) [ په . ] (اِ. ) آن چه که از چوب یا آهن و غیره سازند و در دیوار و اشکاف و صندوق و جز آن ها کار گذارند و باز و بسته شود. ،این ~ و آن در این طرف و آن طرف ، این جا و آن جا. ، ~ باغ سبز نشان دادن کنایه از: وعده های فریبنده و پوچ دادن . ، ~ به روی هم
هم (دَ هَ ) (ص مر. ) آمیخته ، مخلوط . ۲ - آشفته ، شوریده .

فرهنگ عمید

۱. =دریدن
۲. درنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پرده در، صفدر.
=دَرّه
در اول بعضی مصادر افزوده می شود و معنی کلمه را اندکی تغییر می دهد: درآمدن، درآوردن، درآویختن، دربردن، در رسیدن، دررفتن، درساختن، درگذشتن.
۱. درون، اندرون.
۲. به سوی، به طرف.
۱. شیر، لبن.
۲. [مجاز] فرزند.
آنچه از چوب یا آهن یا چیز دیگر درست کنند و میان دیوار یا جلو اشکاف یا سر صندوق یا روی چیز دیگر کار بگذارند که باز و بسته شود.
مروارید درشت.
* درّ کوهی: (زمین شناسی ) = کوارتز
* درّ یتیم: [قدیمی] مروارید بی مانند و گران بها.

فرهنگستان زبان و ادب

{door} [قطعات و مجموعه های خودرو] صفحه ای لولادار برای ورود سرنشینان به داخل خودرو یا خروج از آن

گویش مازنی

/der/ دیر - طولانی ۳دور & اطراف – نواحی - گردش – پرسه زدن – تفرج & گوهر در

واژه نامه بختیاریکا

( دُر ) از گونه های مریضی حیوانی؛ مَنغَو؛ دُر آویدِن یعنی سرماخوردگی احشام بطوریکه آب بینتی ایشان قطع نمی گردد.
( دِر ) استخوان
( دَر ) آشکار؛ بیرون
( دِر ) بوته خار
( دِر ) به دِر اَوُدِن
به در
( دَر ) بیرون؛ خارج
( دِر ) پاره کن؛ امر پاره کردن
( دِر ) تپه؛ بلندی؛ چغا
( دُر ) دختر
( دِر ) دور؛ تاب؛ پیچ
( دِر ) زبر
( دَر ) زِس بِدَر رهدِن
( دِر ) ستون فقرات
( دِر ) گردش؛ سفر
( دِر ) معطل؛ گیر؛ گرفتار؛ دِر غَرِّه
( دِر ) ناهموار
به . مثلا ره بس یعنی رفت در آن
کَد؛ مِن؛ وا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در یا درب وسیله ای است باز و بسته شونده که برای حفاظت مکان ها از آن استفاده می شود.
در وسیله ای است باز و بسته شونده است و به معنای در ورودی و خروجی مکانی و نیز به محل ورود و خروج از مکانی گفته در می شود.
موارد کاربرد در در فقه
احکام آن در باب های صلات، حج، صلح، صید و ذباحه و حدود آمده است.
کراهت نمازگزاردن در برابر درِ باز
بنابر قول برخی، نمازگزاردن در برابر درِ باز مکروه است.
دعا در ورودی مسجدالحرام
...

دانشنامه عمومی

دَر به تخته های چوبی یا فلزی مستطیل شکلی گفته می شود حدوداً به اندازه قامت انسان که در بازه دیوار ساختمان ها تعبیه می شود تا رفت وآمد به درون و بیرون ساختمان یا بستن ساختمان از طریق آن میسر شود.
واژهٔ درب که اخیراً در زبان فارسی رایج گردیده عربی است و از کلمهٔ دروازهٔ فارسی گرفته شده است و به همان معنای دروازه در عربی بکار می رود و استفادهٔ آن به معنای در، در زبان فارسی کاملاً غلط است.
درها معمولاً به وسیله یک لولا به چهارچوب در محکم می شوند. درهای قدیمی شرقی دارای کلون و کوبه بوده اند.
کهن ترین مدارک و نمونه های در و پنجره در معماری ایران را می توان در نقش قلعه های مادی در آثار دوره شاروقین یافت. اغلب آن ها از چوب ساخته و روی آن ها آهنکوب شده است. از روزگاران کهن معماران ایرانی تلاش می کردند که درگاه ها را به صورت مستطیل ساده درآورند، تا باز و بسته شدن در را آسان کنند؛ به همین جهت میان در و روزن بالای آن کلاف چوبی می نهادند که علاوه بر استوار کردن بنا نقش چپیله یا به اصطلاح امروز نعل درگاه را بازی می کرده و جای در به صورت درگاهی چهارگوش و ساده درمی آمده است. در معماری پارسی سر درگاه ها با یک پاره سنگ یکپارچه پوشیده می شد و در سبک پارتی هم در زیر چپیله نالی روی درگاه ها کالغپر و شاخک چهار چوب جای می گرفته. در بناهای عهد اسلام ایران هم هرجادر و دروازه دیده می شود با کلاف چوبی به صورت ساده مستطیل درآمده؛ کهن ترین دری که از آغاز اسلام به جای مانده بود در دروازه مهریز یزد بود. [ ۱]
درهای خودکار یا اتوماتیک به درهایی گفته می شود که باز و بسته شدن در آن ها به صورت خودکار انجام می گیرد و نیازی به دخالت انسان نیست. نسل ابتدایی در اتوماتیک در دهه هفتاد میلادی توسط یک دانش آموز اهل اوهاییر آمریکا ابداع شد. بسیاری معتقد بر این هستند که سر منشأ این ایده، تبدیل انرژی بخار، خواص هوا و گاز به انرژی حرکتی بود که در ۲۰۰۰ سال پیش توسط هرون فیزیکدان و ریاضیدان بزرگ یونانی در اسکندریه مطرح شده است. از مزایای استفاده از این درها آسان تر شدن ورود و خروج افراد ( به ویژه برای افراد ناتوان، مسن و معلول ) است. همچنین با استفاده از آن ها در مکان های پر رفت وآمد می توان تا ۳۵ یا ۵۰٪ در مصرف انرژی صرفه جویی کرد. معمولاً می توان سرعت باز و بسته شدن این درها را با توجه به نیاز محل، شدآمد، فصل سال یا ساعت های شبانه روز تنظیم کرد. [ ۲]
عکس درعکس درعکس در

در (فیلم). «در» ( مجاری: Az ajtó ) یک فیلم به کارگردانی ایشتوان سابو است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به هلن میرن اشاره کرد.
عکس در (فیلم)

در (فیلم ۲۰۰۹). در ( آلمانی: Die Tür ) یک فیلم دلهره آور علمی–تخیلی به کارگردانی آنو زائول است که در سال ۲۰۰۹ میلادی منتشر شد.
مدس میکلسن
جسیکا شوارتس
توماس تیمه
تیم سیفی
• هایکه ماکاچ
عکس در (فیلم ۲۰۰۹)

در (گلپایگان). در ( گلپایگان ) ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان گلپایگان در استان اصفهان ایران است.
روستای در دارای یک کاروانسرای تاریخی است. این کاروانسرا از مجموعه کاروانسراهای ساخته شده در زمان شاه عباس صفوی است.
این روستا در دهستان نیوان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۹۶ نفر ( ۱۷۱خانوار ) بوده است.
عکس در (گلپایگان)عکس در (گلپایگان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

دُرّ
رجوع شود به:مروارید

جدول کلمات

مروارید

مترادف ها

valve (اسم)
در، سوپاپ، سر پوش، دریچه، شیر، لامپ

pearl (اسم)
در، صدف، مروارید، اب مروارید

pylon (اسم)
در، برج، شاه تیر، پیل یا تیر برق

wicket (اسم)
در، حلقه، چوگان، دریچه، باجه، دروازه کوچک

plug (اسم)
در، سر، قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری

door (اسم)
باب، در، راهرو، درب

doorpost (اسم)
در، چهارچوب، باهو

doorjamb (اسم)
در، چهارچوب، باهو

valvate (صفت)
در، دریچه دار، بشکل دریچه یا سوپاپ

about (حرف اضافه)
در، درباره، در حدود، راجع به، پیرامون، در باب، در شرف، با، قریب، در اطراف، نزدیک، نزد، در صدد، دور تا دور

at (حرف اضافه)
در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار

to (حرف اضافه)
در، نزد، طرف، بر حسب، در برابر، به، بسوی، پیش، بطرف، برای، سوی، تا نسبت به، روبطرف

unto (حرف اضافه)
در، در برابر، بسوی، پیش، بطرف، سوی، تا نسبت به، روبطرف

فارسی به عربی

آلی , باب , حول , فی , لولوة

پیشنهاد کاربران

دمر منظور "در" بود سهو قلم شد
دایره و دوران و دُور گفتم عربی و احتمالا از همان در ماخوذ شده و نسبت هم دارد چون دور و دُوران و دَوَران منظور گردیدن و چرخیدن در اطفاقمف یک انتزاعی بنام داخل و تو است
اطراف در ( داخل ) میشه دُور
دُرّ: دُرّ از دَوَر به معنای گردیدن است.
مروارید را دُرّ گویند چون می چرخد و هر طرفش نور دارد.
خورشید ستاره ای است که می چرخد و به همه اطراف خود نور می دهد: کوکب دری
اابته دایره و دوران هم به نظر میاد از همان "در "باشد و در برگیرنده داخل است
منظور اینست که دوردان دور چیزی است که اون چیز مفهومش داخل است
دهخدا مفاهیم متداول را بیان کرده است
دهخدا با حروف الفبا که جلو رفته به دَر که رسیده باید دُ را هم میگفت و این درست نیست که اینجا بدون تفکیک همه مفاهیم را خلط کرد
دوست عزیز درب و در از یک ریشه است و هردو از مفاهیم درون و داخل ( محل ورود به درون و داخل ) اخذ شده است
و اون دوست دیگه که در رو با دوران از یک ریشه میگیره دوران از دایره و دَوَران است
دُوران، دُور، دایره و مدار و دَوَران عربی و از یک ریشه است و معادل فارسی آن چرخ، چرخش و چرخان است
دَر کلمه ای جدا از دُر هست ولی در آبادیس همه را با هم نوشته است درب باب دردانه گوهر. . و این روش در غربالگری لغات ایراد دارد
دَ مر یعنی داخل و تو
درز هم از در گرفته شده است یعنی محلی که به داخل راه ایجاد شده است
...
[مشاهده متن کامل]

دَرّه هم از در مشتق شده و قسمتهایی از کوه و دشت که به داخل رفته است
دَر و دَرون مقابل بَر و بَرون که در گویش دُرون و بُرون شده است
دروازه ( در باز ) از محل ورودی و دخولی که باز است مشتق شده است
دَرَک و درکه از ریشه در و دره است
درب، درز ، ، دره، درکه، دَرَک، در، درون

واژه در
معادل ابجد 204
تعداد حروف 2
تلفظ dar
نقش دستوری اسم
ترکیب dar ( حرف اضافه ) [[پهلوی]]
مختصات ( دَ ر ) ( په. )
آواشناسی dar
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
پیشوندِ " ent" از زبانِ آلمانی در بسیاری از جایها با پیشوندهایِ زیر از زبانِ پارسی کارکردِ یکسانی دارد:
1 - پیشوندِ " دَر، بدَر" : هنگامیکه این پیشوند به " بیرون" نِشانِش داشته باشد؛ برای نمونه در واژگانی همچون " دَر رفتن/دَر کردن/ دَر شدن/ دَر آوردن ".
2 - پیشوندِ " گُ/وی"
( در ) تو انگلیسی:
اگه درب ورودی قصر که بزرگ و غول آسا هست باشه میشه GATE
اگه در ورودی خونه یا ساختمان باشه میشه DOOR
اگه در قابلمه یا نگهدارنده ها باشن میشه LID
دَر= حرف اضافه است. در صحرا ، در خیال
دَر= محل رفت و آمد به فضای محصور که با تخته های چوبی یا ورق و پروفیل فلزی پوشانده می شود و بوسیله لولا باز و بسته میگردد
دَرب= دَر اصلی ، دَر بزرگ ، دروازه
دُرّ= مروارید بزرگ
در واژه پارسی است چون در عربی فی می شود در صد درصد واژه پارسی است لطفا پارسی پاس بداریم.
#در
واژه در یک واژه ایران کهن قبل از اوستا است و از واژه دوارا Old Persian�duvara - امده است. و در دوره ای که نیمی از جهان آریایی بودند du�rah گفته میشد.
این واژه در زبان های روسی dver و آلمانی T�r و سانسکریت du�rah و همگی از ریشه در پارسی و ایرانی است.
...
[مشاهده متن کامل]

@iranarya ایتا
https://www. etymonline. com/word/door?utm_source=trending_srp
وبگاه واژه در برای خواندن بیشتر
ایران سرزمین نیک زادگان

دَر با فتحه یعنی دری که به ورودی مکانی نصب کنند در خانه یا در مسجد و. . . یا مثلا می گویند به کجا رفته بودی و در کجا بودی در کجا بودی در اینجا همان معنی ورود را می دهد یعنی به کجا وارد شده بودی مثلا طرف جواب می دهد و می گوید در مسجد بودم یعنی از در مسجد وارد مسجد گذر کرده و وارد مسجد شده بودم و مسجد بودم.
...
[مشاهده متن کامل]

و اما دُر با ضمه یعنی مروارید و جواهر

"دَر" پیشوندی در زبانِ پارسی است که دو کاراییِ آن چنین است:
1 - پیشوندی برای نشان دادنِ "درونِ، داخلِ" چیزی.
2 - بسیار ارزشمند: هنگامیکه می خواهیم " فلان چیزی" را از بَهمان چیزهایِ پیرامونی ناهمسان و متمایز کنیم و تنها بخواهیم به آن اشاره کنیم، از پیشوندِ ( در ) بهره می بریم؛برای نمونه: ( درنگریستن، درنظرگرفتن ) و یا ( دَر ) از پیشوندِ ( اندَر ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نکته: پیشوند ( دَر ) همراه با پیشوندِ ( به، بِ ) ناهمسو با گزینه یِ 1، "به بیرون" اشاره دارد:
برای نمونه: "بِدَر کردن" ، که ما گاهی آنرا به نادرستی "دَرکَردن" بکار می بریم.

معنای دَر و دَرب متفاوت است. لطفاً این دو کلمه را به شکل مترادف ثبت نکنید. کاربرد "درب" در زبان فارسی - از گفتگوی روزانه ی مردم تا متون ادبی - صد درصد اشتباه است و متأسفانه این کلمه را فرم رسمی لغت" دَر
...
[مشاهده متن کامل]
" تلقی می کنند. لطفاً توضیحات سایت را تصحیح کنید. برای دریافت معنای صحیح این کلمه به لغت نامه ی دهخدا رجوع کنید تا با تاریخچه و کاربردهای آن آشنا شوید.

جواهر . الماس
روسی: Дверь ( dvier )
پارسی میانه: dvar, dar
پارسی باستان: duvar
اوستایی: duar
هلندی: deur
انگلیسی: dor
آلمانی: tur
یونانی: θύρα ( tyra )
سایت Oxford languages دانشگاه آ کسفورد ریشه این واژه را هندو اروپایی دانسته که یعنی هیچ ربطی به دورماق یا پوست یا ترک و مغول ندارد.
ریشه ی واژه ی #در ✅
شکل امروزی آن دری است به معنی پوست است از درمک و دورماق است به صورت در و یا اشکال دیگر وارد زبان های هند و اروپایی شده است. ( در به معنی قاپی در فارسی )
door
دَر=جوفِ
ارزشمند، طلا، گران بها،
مروارید درشت

دُر یعنی مروارید
دره در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
معادل کَندِرک
گوشواره در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دُر یعنی با ارزش
باب، درب، دروازه
مروارید درشت
معنی:مروارید
مرواریددرشت و زیبا
دور به معنی صدف است
بستگی دارد که واژه دُر در کجا آمده باشد به این شعری که در پایی مثال زده شده دقت کنید .
( کم گوی و گزیده گوی چون ( دُر ) ) در این مصرا واژه به معنی صدف میباشد .
جواهر
در: در با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است نیز در ریخت دربندdarband به معنی دروازه این واژه ، در پارسی باستان ، دوورduvar در اوستایی، دور duar و و در سانسکریت روار rvār بوده است. ) )
( ( ترا دانش و دین رهاند درست
...
[مشاهده متن کامل]

در رستگاری ببایدت جست. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 206 )
به نظر می رسد واژه ی "در " با واژه های Door انگلیسی - dvaar هندی - Deur هلندی - D�rr سوئدی - ਡੋਰ Ḍōra پنجابی و. . . سنجیدنی باشد . ( نگارنده )

در به ترکی: " قاپی "
گوهر ، مروارید ، اجسام ارزشمند
مروارید یا به معنای دیگر درب، دروازه
بفتح دال دربلوچی به معنی بیرون
سیزده به در
یعنی روزسیزدهم به بیرون ازشهر. . . .

دَر : خیر دهد. برای مثال در جمله ی� لِلّهِ دَرُّ کُما: به معنای خدا خیرتان دهد�.
مروارید
دُر به معنی مروارید
تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگهداری، رسیدگی، آسایش دهندگی و. . . فارسی اَوِستایی است!
مثل: مادر، پدر، اَودر، برادر، دختر و. . .
در زبان لری بختیاری به معنی
سربالایی تند بین دوکوه. بالای
ستون فقرات نزدیک گردن را نیز می گویند
کرت زه همو در ره بالا::
پسرت از همان سربالایی رفت
بالا
دروم درد اکنه::بالای ستون فقرات* بین دو کتف* درد می کند
Der
به معنای گوهر میباشد

گرانبها با ارزش
با ضمه ی کوتاه روی حرف دال ؛ مخفف دور مثلا درنما =دور نما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)

بپرس