درد دادن

لغت نامه دهخدا

درد دادن. [ دَ دَ ]( مص مرکب ) درد رساندن. قرین درد ساختن :
چون مرا دردی دهد زنجیر عنبربار یار
لعل شکربار او آن درد را درمان کند.
امیرمعزی ( از آنندراج ).

مترادف ها

pain (فعل)
تیر کشیدن، درد کشیدن، درد دادن

فارسی به عربی

الم

پیشنهاد کاربران

بپرس