رای دادن


برابر پارسی: سافیدن

معنی انگلیسی:
poll, polling, resolve, vote, rule, to vote, to pronounce a judgement

لغت نامه دهخدا

رای دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) اظهار عقیده و رای کردن. ( فرهنگ غفاری ). رأی دادن. رجوع به رأی دادن شود. || حکم کردن. ( ناظم الاطباء ). قضا کردن. فتوی دادن. ( ناظم الاطباء ).

رأی دادن. [ رَءْی ْ دَ ] ( مص مرکب ) نظر دادن بانتخاب کسی برای وکالت مجلس و یا سناتوری یا عضویت انجمنی. ابراز نظر درباره انتخاب شدن کسی بوکالت و یا سناتوری. در اصطلاح سیاسی و عرف انتخابات ، نوشتن نظر خود درباره انتخاب شدن کسی روی کاغذ و در صندوق خاص انتخابات انداختن. || نظر موافق دادن مجلس به دولت یا وزیری. || حکم کردن. قضا کردن. فتوی دادن. ( ناظم الاطباء ).
- رأی دادن محکمه ( قاضی ) ؛ اظهار نظر کردن دادگاه درباره اتهامی و یا شکایتی و مرافعه ای. ابرازداشتن دادگاه یا قاضی نظر و عقیده خود را در شکایتی و یا اتهامی.

فرهنگ فارسی

نظر دادن بانتخابات کسی برای وکالت مجلس و یا سناتوری یا عضویت انجمنی .

مترادف ها

sentence (فعل)
محکوم کردن، رای دادن

resolve (فعل)
مقرر داشتن، رفع کردن، تصمیم گرفتن، عزیمت کردن، رای دادن

vote (فعل)
رای دادن، فعالیت انتخاباتی کردن

elect (فعل)
انتخاب کردن، برگزیدن، رای دادن، فعالیت انتخاباتی کردن

فارسی به عربی

( رأی دادن ) الإدلاء بالصوت
انتخاب , جملة , صوت

پیشنهاد کاربران

بپرس