رخصه دادن. [ رُ ص َ / ص ِ دَ ] ( مص مرکب ) رخصت دادن. اجازت دادن. اجازه دادن : مژگانت را به کشتن من رخصه داده ای لب را به زنده کردن فرمان نمیدهی.خاقانی.رخصه تان می دهم به دود نفس پرده بر روی آفتاب تنید.خاقانی.و رجوع به رخصت دادن شود.