طول دادن


مترادف طول دادن: طولانی کردن، دیر کردن

برابر پارسی: کش دادن، درازکردن

معنی انگلیسی:
continue, to prolong, to be long(in doing something)

لغت نامه دهخدا

طول دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) امرار وقت کردن. به تأخیر انداختن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) امرار وقت کردن بتاخیر انداختن کاری را .

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) به تأخیر انداختن ، به درازا کشاندن .

مترادف ها

extend (فعل)
بزرگ کردن، منبسط کردن، ادامه دادن، رساندن، دراز کردن، توسعه دادن، طولانی کردن، طول دادن، تمدید کردن

protract (فعل)
دراز کردن، طول دادن، امتداد دادن، کش دادن

prolong (فعل)
دراز کردن، بتاخیر انداختن، طولانی کردن، طول دادن، امتداد دادن، امتداد یافتن، بطول انجامیدن، ممتد کردن

draw out (فعل)
بیرون کشیدن از، استخراج کردن، طولانی کردن، طول دادن

پیشنهاد کاربران

بپرس