فراز کردن

لغت نامه دهخدا

فراز کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نزدیک کردن. پیش آوردن : دست فراز کردو قبضه ای از خاک برگرفت. ( قصص الانبیاء ). بهاءالدوله سر به طایع فراز کرد یعنی در گوش سخنی میگویم و پس گوشش به دندان برکند. ( مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فراز آوردن شود. || بستن :
مهر و کینش مثل دو دربانند
در دولت کنند باز و فراز.
فرخی سیستانی.
دیده از دنیا فراز می کنی ، ایشان را چیزی بگذار. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
به روی خود در طَمّاع باز نتوان کرد
چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد.
سعدی.
حضورمجلس انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید.
حافظ.
رجوع به فراز شود.

فرهنگ فارسی

۱ - باز کردن ( در و مانند آن ) گشادن گشودن ۲ - بستن ( در و مانند آن ) مسدود کردن ( از اضداد ) : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و این یکاد بخوانید و در فراز کنید . ( حافظ ) ۳ - نزدیک کردن ۴ - پیش آوردن پیش بردن ۵ - بنا کردن .

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - باز کردن . ۲ - بستن . ۳ - نزدیک کردن . ۴ - پیش آوردن ، پیش بردن . ۵ - ساختن .

پیشنهاد کاربران

بپرس