نقمت

/neqmat/

مترادف نقمت: سرزنش، عتاب، معاتبه، عذاب، عقوبت، کینه کشی

لغت نامه دهخدا

نقمت. [ ن ِ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) عقوبت و کینه و عذاب. ( غیاث اللغات از لطایف اللغات و منتخب اللغات و قاموس ) ( ناظم الاطباء ). عذاب و شکنجه. ( یادداشت مؤلف ). آزار. خستگی. درشتی. ( ناظم الاطباء ). نقمة. مقابل نعمت و راحت. رجوع به نقمة شود : و زعم امیرالمؤمنین آن است که عنایت خدای تعالی در هر دو صورت نعمت و نقمت بر او بسیار است. ( تاریخ بیهقی ص 309 ).
شام ار دهد به من دهدم خجلت
هم نقمت است سفره ناهارش.
ناصرخسرو.
نحوست طالع و شقاوت بخت او را از کنف امن و ساحت راحت در هاویه محنت و حباله نقمت انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 143 ).
رحمتش بر نقمتش غالب بود
چیره زآن شد هر نبی بر خصم خود.
مولوی.
شکر نعمت خوشتر از نعمت بود
شکرباره کی سوی نقمت رود.
مولوی.
آن دلیلی کو تو را مانع شود
از عمل آن نقمت صانع شود.
مولوی.

نقمة. [ ن َ / ن ِ م َ / ن َ ق ِ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) کینه کشی و پاداش و عقوبت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عقوبت و کینه. ( دهار ) ( از متن اللغة ). ضد نعمت. ( یادداشت مؤلف ). اسم است انتقام را. ( از اقرب الموارد ). ج ، نِقَم ، نَقِم ، نقمات. و رجوع به نقمت شود.

فرهنگ فارسی

کینه کشی، عذاب، عقوبت، پاداش بد، رنج وسختی
(اسم ) ۱ - عتاب معاتبه . ۲ - انتقام کینه کشی پاداش به عقوبت : و بسیار دشمنانند که بقوت و زور بریشان دست نتوان یافت. و بحیلت و مکر در قبضه قدرت و چنگال نقمت توان کشید. جمع : نقم نقم و نقمات.

فرهنگ معین

(نِ مَ ) [ ع . نقمة ] (اِمص . ) عقوبت ، عذاب .

فرهنگ عمید

۱. کینه کشی.
۲. عذاب، عقوبت، پاداش بد.
۳. رنج و سختی.

پیشنهاد کاربران

در مقابل نعمت
نقمت: در همین دو معنی خلاصه میشه عقوبت و انتقام
رنج و سختی، عذاب
عذاب

بپرس