هم میهن

/hammihan/

معنی انگلیسی:
fellow-countryman, compatriot, citizen

لغت نامه دهخدا

هم میهن. [ هََ هََ ] ( ص مرکب ) هم وطن. همخاک. دو تن که از یک کشور باشند. ج ، هم میهنان.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دو یا چند تن که دارای یک میهن باشند ( نسبت بهم ) هم وطن .

فرهنگ عمید

دو یا چند تن که اهل یک کشور باشند، هم وطن.

جدول کلمات

هم وطن

مترادف ها

landsman (اسم)
بومی، هم میهن، ملوان نا ازموده، اهل خشکی

compatriot (اسم)
هم وطن، هم میهن

countryman (اسم)
هم میهن

countrywoman (اسم)
هم میهن

patriot (اسم)
هم میهن، میهن دوست

فارسی به عربی

مواطن

پیشنهاد کاربران

هم زمین . [ هََ زَ ] ( ص مرکب ) هم وطن . دو تن که در یک زمین یا در یک سرزمین زیست کنند : جملگی گشتند بیزار و نفور از صحبتم همزبان و همنشین و هم زمین و هم نسب . ناصرخسرو.

بپرس