هویدا

/hoveydA/

مترادف هویدا: آشکار، آشکارا، بدیهی، پدید، پدیدار، پیدا، جلی، ظاهر، مبرهن، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح

متضاد هویدا: پنهان، پوشیده

معنی انگلیسی:
apparent, clear, conspicuous, definite, distinct, evident, manifest, obvious, outward, overt, palpable, patent, plain, sharp, transparent, indisputable

فرهنگ اسم ها

اسم: هویدا (پسر) (فارسی) (تلفظ: hoveydā) (فارسی: هويدا) (انگلیسی: hoveyda)
معنی: روشن، آشکار، نمایان، خوب پیدا
برچسب ها: اسم، اسم با ه، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

هویدا. [ هَُ وَ / وِ ] ( ص ) آشکار. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). آشکارا. ظاهر. ( برهان ). پیدا. ( انجمن آرا ). روشن. ( برهان ). سخت پیدا. ( حاشیه فرهنگ اسدی ). نمایان. مبین. ( حاشیه فرهنگ اسدی ). بَیِّن. یعنی در نهایت ظهور. ( برهان ) :
درشتی دل شاه و نرمی دلش
ندانی هویدا کند حاصلش.
عنصری ( از فرهنگ اسدی ).
- هویدا بودن ؛ آشکار بودن. ظاهر و واضح بودن :
روی نهاده ست کار شاه به بالا
دیده ما روشن است و کار هویدا.
منوچهری.
ز پیدایی هویدا در هویداست
ز پنهانی نهان اندر نهان است.
؟
- هویدا شدن ؛ آشکار شدن. ظاهر و نمایان و واضح گردیدن :
بسی پرسیده شد پنهان و پیدا
نمیشد سرّآن صورت هویدا.
نظامی.
عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود
در میان شیر خالص موی رسوا میشود.
صائب.
- هویدا کردن ؛ واضح کردن. آشکار و نمایان کردن :
در دل هر قطره نوحی دست و پا گم کرده است
از کدامی چشمه این طوفان هویدا کرد عشق.
محمدابراهیم قاری ( از آنندراج ).
- هویدا گردیدن ؛ آشکار شدن :
از ته سبزه خط همچو مه از ابر تنک
رفتن حسن به تعجیل هویدا گردد.
صائب ( از آنندراج ).
- هویداسخن ؛ فصیح. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

پیدا، آشکار، ظاهر، واضح وروشن، هویداشدن: آشکار
( صفت ) ۱- آشکار ظاهر. ۲- روشن .

فرهنگ معین

(هُ وَ ) (ص . ) ۱ - آشکار، پیدا. ۲ - روشن .

فرهنگ عمید

پیدا، آشکار، ظاهر، واضح و روشن.
* هویدا شدن: (مصدر لازم ) ظاهر شدن، آشکار شدن.

جدول کلمات

بیان

مترادف ها

obvious (صفت)
ظاهر، اشکار، بدیهی، مشهود، واضح، مفهوم، هویدا، فاش، علنی، مریی

eminent (صفت)
بزرگ، علیه، بلند، برجسته، عالیجناب، هویدا، علی، والا مقام، متعال، سربلند

eidetic (صفت)
روشن، هویدا

فارسی به عربی

سامی , واضح

پیشنهاد کاربران

فاش،
پدیدار
آشکار
پیدا
هومن / هیومن / هوشنگ / هودا ( هدا ) / خدا/ هدهد همگی از یک ریشه هستند و از دو بخش هوی دا ساخته شدند که دا را در یلدا / فردا / پیدا و. . . . به چم دی ( day ) روز یا روشنایی میبینیم و بخش نخ آن هو را دوستان به چم خوب میدانند که میتواند درست باشد اما چم دیگر آن خود است و می تواند هو وی دا باشد به چم خود او روشن = خودروشن سازی
...
[مشاهده متن کامل]

وی = او
هو = خود که در عرب به جای او از هو استفاده میشود و این نشان میدهد هو همان او است و هویت نیز از همینجا امده و ریشه ایرانی دارد

به نگر می آید این واژه در اصل "هوپیدا" بوده که کم کم به هویدا ترادیسیده است ( =تبدیل شده است ) .
"هو" در پهلوی پیشوندی است به معنای خوب. و بنابراین هوپیدا یا هویدا می تواند به معنای چیزی که به خوبی پیدا است، باشد.
محصص
آشکار
برملا، آشکار، آشکارا، بدیهی، پدید، پدیدار، پیدا، جلی، ظاهر، مبرهن، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح
آشکار، عیان
برملا
بارز
عیان_عینی
علنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس