وسیع

/vasi~/

مترادف وسیع: پهن، جادار، عریض، فراخ، فضادار، گشاد، گشاده، واسع، گسترده، ممتد، مبسوط

متضاد وسیع: تنگ

برابر پارسی: دامنگیر، فراخ، گسترده

معنی انگلیسی:
ample, broad, commodious, extended, far-flung, large, wide, vast, extensive

لغت نامه دهخدا

وسیع. [وَ ] ( ع ص ) فراخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای فراخ. پهناور. متسع. جادار. گشاد. گشاده. واسع. عریض. باوسعت و ممتد. ( ناظم الاطباء ) : علی تکین از آب بگذشت و در صحرایی وسیع بایستاد. ( تاریخ بیهقی ).
- وسیعالمشرب ؛ بی بندوبار و لاابالی در اصول وفروع دین. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- وسیع بودن ؛ وسعت داشتن.
- وسیع کردن ؛ وسعت دادن.
|| اسب فراخ گام و فراخ ذراع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || دور. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

گشاد، فراخ، پهناور
(صفت ) ۱- فراخ گشاده ( محل مکان ) . ۲- عریض پهناور.

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) فراخ ، گشاد.

فرهنگ عمید

گشاد، فراخ، پهناور.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( پت و پهن ) ؛ پَت
وَر دادِه

جدول کلمات

فراخ

مترادف ها

large (صفت)
وسیع، درشت، کامل، فراوان، بزرگ، جامع، لبریز، سترگ، پهن، جادار، بسیط، هنگفت، حجیم

comprehensive (صفت)
وسیع، فراگیرنده، جامع، محیط، مشروح، بسیط

ample (صفت)
وسیع، فراوان، مفصل، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها

vast (صفت)
وسیع، پهناور، عظیم، زیاد، بیکران

extensive (صفت)
وسیع، بزرگ، پهناور، بسیط، کشیده

immense (صفت)
وسیع، بسیار خوب، پهناور، عظیم، عالی، ممتاز، گزاف، عظیم الجثه، کلان، بی اندازه، بیکران

spacious (صفت)
وسیع، جامع، مفصل، فراخ، گشاد، جادار، فضادار

capacious (صفت)
وسیع، فراخ، گشاد، جادار، گنجا، گنجایش دار

captious (صفت)
وسیع، حیله گر، فریبنده، ایراد گیر

champaign (صفت)
وسیع

roomy (صفت)
وسیع، جادار

far-reaching (صفت)
وسیع، گسترده، دارای اثر زیاد، دور رس

panoramic (صفت)
وسیع، چشم اندازدار

plausive (صفت)
وسیع، تمجیدامیز

wide (صفت)
وسیع، نامحدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز

wide (قید)
وسیع

abroad (قید)
خارج از کشور، بیرون، وسیع

فارسی به عربی

شامل , عریض , فی الخارج , کافی , کبیر , هائل , واسع

پیشنهاد کاربران

واژه وسیع بی گمان عربی هست اما اجازه دهید نگاهی به ریشه این واژه کنیم vistriana سانسکریت
به معنی گستردن vistrAnAگجراتی vastarاوستایی
و همچنین gostar در فارسی با تبدیل g به v که بسیار متداول هست در زبانهای ایرانی مانند گشنه و وشنه هر دو یک کلمه هستن در دو گویش گوناگون
...
[مشاهده متن کامل]

اینکه بخواهیم بگویم وسیع عربی نیست هم نادرست هست جدای از ساختار واژه باید به یکسان بودن بیشتر ریشه ها توجه شود و شباهتهای غیر قابل انکاری زبان عربی با زبانهای آریایی
که یکی از دوستان هم لطف کرده بود چند نمونه لاتین و انگلیسی رو مثال زده بود

این واژه از ریشه ‹وسع› است که این ریشه به گمان گوین ( قوی ) خود از ‹وَس› پهلوی که به معنای بس و بسیار و . . . می باشد، گرفته شده است.
همچنین در پهلوی واژه wistardan آمده است که امروزه شده است ‹گستردن› ( پیشوند وی پهلوی به در فارسی گُ یا بِ می شود ) . واژه گستر و گستره و بستر نیز از همین واژه پهلوی گرفته شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین به نگر می آید واژه ‹بسط› عربی ( که خود مشتقات زیادی دارد ) نیز از همین was و wistardan گرفته شده باشد.

وسیع
پت و پهن
بس، بسیار و بسا، از وس ( was ) در پهلوی ساسانی می آیند که واژه هایی مانند وسیها ( wasihā ) و وسیار ( wasyār ) را ساخته بود. وس به عربی رفته و با ایجاد سئاله "وسع" واژگانی مانند وسیع و وسعت را می سازد.
...
[مشاهده متن کامل]

پی رس ها:
- فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
- فرهنگ کوچک زبان پهلوی از د. ن. مکنزی، ترجمه مهشید میر فخرایی

شباهت واژه ی وسیع با هم معنی اون در انگلیسی و لاتین یعنی Vast, Vastus, Void هم جالب توجهه. . .
پهن . . . جادار . . . .
فراخ بوم . [ ف َ ] ( ص مرکب ) زمین و دشت پهناور : موضعی خوش و فراخ بوم و بسیارنعمت ازبهر ایشان اختیار کرده ام . ( ترجمه ٔ تاریخ قم ص 250 ) .
درن دشت
پهناور

بپرس