پرورش دادن


معنی انگلیسی:
breed, cultivate, develop, exercise, foster, keep, nourish, nurture, raise, rear, uprear, to train, to foster, to develop

لغت نامه دهخدا

پرورش دادن. [ پ َرْ وَ رِ دَ ] ( مص مرکب ) پروردن. پروریدن. پروراندن. پرورانیدن. تربیت کردن. بزرگ کردن. تأدیب. تعلیم. اِلماظ. ترشیح. تیمار کردن. پرستاری کردن. مراقبت کردن : و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمینها را بدو پرورش داد. ( نوروزنامه ). || غذا و طعام دادن. تغذیه کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پروراندن

مترادف ها

breed (فعل)
تربیت کردن، زاییدن، تولید کردن، پروردن، بار اوردن، بدنیا آوردن، پرورش دادن

develop (فعل)
ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن

foster (فعل)
پروردن، پرورش دادن، غذا دادن، شیر دادن

bring up (فعل)
پروردن، پرورش دادن، مطرح کردن، فرهیختن، رشد دادن

فارسی به عربی

تبن

پیشنهاد کاربران

زیاد کردن مال و تکثیر
پروراندن
پرورش دادن یعنی درست کردن

بپرس