کش دادن


معنی انگلیسی:
prolong, spin, strain, stretch

لغت نامه دهخدا

کش دادن. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) دراز کردن یا کشیدن. تطویل. ( یادداشت مؤلف ). || دراز کردن چیزی را یا مطلبی را. ( یادداشت مؤلف ). کاری که ممکن است بزودی پایان یابداز روی غرض طولانی کردن. طول دادن. اطالة. مطاوغة.

کش دادن. [ ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کش گفتن در بازی شطرنج یعنی شاه در خطر است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کش و رجوع به کشت شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کش موضوعی ( کلامی ) را . طول دادن آنرا : اصولا این مسئله ای بود که نمیشد یعنی صلاح نبود که کشش داد .

فرهنگ معین

(کِ. دَ ) (مص م . ) (عا. ) طول دادن ، طولانی کردن .

مترادف ها

stretch (فعل)
منبسط کردن، کشیدن، بسط دادن، طولانی کردن، امتداد دادن، کش دادن، کش امدن، کش اوردن، گشاد شدن

strain (فعل)
کج کردن، خسته کردن، صاف کردن، پالودن، پیچ دادن، سفت کشیدن، مشمئز شدن، کش دادن، زور زدن، زودبکار بردن، زیاد کشیدن، کوشش زیاد کردن

protract (فعل)
دراز کردن، طول دادن، امتداد دادن، کش دادن

فارسی به عربی

اجهاد , امتداد

پیشنهاد کاربران

✍️ drag one's feet
✍️ drag one's heels
drag out
کَش دادن/ kash d�d�n : کشانیدن، راه بردن.
مانند: همکَش می شویم.
کلیدر
محمود دولت آبادی
کَش دادن/ kaš dādan ( مص. مر . ) طولانی کردن، حرکت دادن گوسفندان از نقطه ای به نقطه ای
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
spin out=

بپرس