کوچ دادن

لغت نامه دهخدا

کوچ دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) رحلت دادن. به مهاجرت واداشتن. از جایی به جایی نقل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). ترحیل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کوچانیدن : اگر فرمان شود به مسارعت نوروز و قتلغشاه به کوچ دادن قیام نمایی. ( تاریخ غازان ص 89 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رحلت دادن بمهاجرت وا داشتن از جایی بجایی نقل کردن : اگر فرمان شود بمسارعت نوروز و قتلغشاه بکوچ دادن قیام نماییم .

مترادف ها

transplant (فعل)
مهاجرت کردن، کوچ دادن، پیوندزدن، نشا کردن، در جای دیگری نشاندن، نشاء زدن، فراکاشتن

transmigrate (فعل)
فرا کوچ کردن، کوچ دادن، تناسخ کردن

فارسی به عربی

زرع

پیشنهاد کاربران

بپرس