یاری دادن


معنی انگلیسی:
help, encourage, relieve

لغت نامه دهخدا

یاری دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) مدد کردن. همدستی کردن. همراهی کردن. مدد رسانیدن. در منتهی الارب کلمات زیر به «یاری دادن » معنی شده است : نصر، اعانت ، ولایت ، امداد، اسعاد، حمایت ، حمیة، حموة، معاونت ، حباء، عضد، محابات ، اعداء، رفد، انجاد، تعزیر، نصور، مد، ملا، اکناف ، اجلاف :
ترا قیصر از گنج یاری دهد
هم از لشکرت کامکاری دهد.
فردوسی.
در این رزم یاری ده ای بی نیاز
که بیچاره ماییم و تو چاره ساز.
فردوسی.
پیش شیر تنها رفتی و نگذاشتی که کسی... وی را یاری دادندی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120 ). هر یاری که خیلتاش را بباید داد بدهد تا بموقع رضا باشد. ( تاریخ بیهقی ). والی هرات وی را به حشم و مردم یاری داد. ( تاریخ بیهقی ص 115 ). امید کرده بود خداوند که ملک هنوز یکرویه نشده بود که چون لشکر فرستد یا پسری که یاری دهد او را ولایتی دهد. ( تاریخ بیهقی ص 343 ). خصمان نیز کارهای خویش می سازند و یاری دادند پورتکین را به مردم تا چند جنگ قوی کرد با پسران علی تکین و ایشان را بزد. ( تاریخ بیهقی ص 608 ). استادم پیش سلطان نیک یاری داد و آزاری که بود میان وی و وزیر برداشت تا آن کار راست ایستاد. ( تاریخ بیهقی ص 576 ).
مده یاری نادان تاتوانی
که تا در رنج نادانان نمانی.
ناصرخسرو.
مرا در پیرهن دیوی منافق بود و گردنکش
و لیکن عقل یاری داد تا کردم مسلمانش.
ناصرخسرو.
یاری ندهد ترا براین دیو
جز طاعت وحب آل یاسین.
ناصرخسرو.
مر خرد را به علم یاری ده
که خرد علم را خریدار است.
ناصرخسرو.
چو تیغ علی داد یاری قرآن
علی بود بیشک معین محمد.
ناصرخسرو.
ز بهر چه تا تن بدنیاو دین در
دهد جان و دل را رهی وار یاری.
ناصرخسرو.
گفت زنگیان را کجا رها کردید گفتند شاها [ به دریا ] ایشان فردا شب برسند اگر باد یاری دهد. ( اسکندرنامه ، نسخه سعید نفیسی ). پریان درآمدند و او را خفته برگرفتند و اراقیت با ایشان یاری داد و ببردند [ اسکندر را ]. ( اسکندرنامه ، نسخه سعید نفیسی ). گفتند ما ترا خدمت کنیم و یاری دهیم بر دشمنان. ( قصص الانبیاء ص 33 ). و اهل مکه را بخواند که چنین خوابی دیده ام مرا یاری دهید تا خانه را عمارت کنم. ( قصص الانبیاء ص 214 ). چندانکه این علامتها پدید آید... طبیعت را به تدبیرهای پزاننده یاری باید داد.( ذخیره ٔخوارزمشاهی ). بسیار داروهاست که آن را با چیز دیگر به کار باید داشت تا او را یاری دهد و زودتر اندر کار آید چنانکه زنجبیل تربد را یاری دهد و اندرکار آرد. ( ذخیره ٔخوارزمشاهی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- کمک کردن. ۲- توانایی دادن .

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - کمک کردن . ۲ - توانایی دادن .

جدول کلمات

نصرت

پیشنهاد کاربران

مدد دادن= کمک کردن
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
حافظ

بپرس