advise

/ædˈvaɪz//ədˈvaɪz/

معنی: نصیحت کردن، پند دادن، مشورت دادن، توصیه دادن، اگاهانیدن، قضاوت کردن، رایزنی کردن، خبر دادن
معانی دیگر: اندرز دادن، نظر دادن، توصیه کردن، آگاه کردن، آگاهانیدن، مشورت کردن با

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: advises, advising, advised
(1) تعریف: to give advice to; counsel.
مترادف: advocate, counsel, guide, recommend
مشابه: admonish, direct, endorse, enjoin, instruct, prescribe, steer, tutor, urge

- His sister advised him against driving through the snowstorm.
[ترجمه میلاد علی پور] خواهرش او را از رانندگی در کولاک بر حذر داشت، یا ( خواهرش توصیه کرد که در برف و بوران رانندگی نکند )
|
[ترجمه گوگل] خواهرش به او توصیه کرد از رانندگی در میان طوفان برف خودداری کند
[ترجمه ترگمان] خواهرش به او توصیه کرد که در کولاک برف رانندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can you advise us concerning the financial aid application?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید در مورد درخواست کمک مالی به ما راهنمایی کنید؟
[ترجمه ترگمان] آیا می توانید در مورد برنامه کمک مالی به ما مشاوره دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't know how to find a good dentist here; could you advise me?
[ترجمه M.F] من نمیدونم که چجوری یه دندونپزشک خوب اینجا پیدا کنم میتونی به من مشورت بدی؟
|
[ترجمه گوگل] من نمی دانم چگونه یک دندانپزشک خوب اینجا پیدا کنم می توانید به من راهنمایی کنید؟
[ترجمه ترگمان] من نمی دانم اینجا چه جور دندونپزشکی خوب پیدا کنم؛ می شود به من توصیه کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His friend advised him to wait a while longer before making a decision.
[ترجمه mohammadali] دوستش به او توصیه کرد، قبل از اینکه تصمیمی بگیرد، کمی بیشتر صبر کند.
|
[ترجمه گوگل] دوستش به او توصیه کرد قبل از تصمیم گیری کمی صبر کند
[ترجمه ترگمان] دوستش به او توصیه کرد قبل از تصمیم گیری کمی صبر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My doctor advised me not to eat fatty foods.
[ترجمه Sarinq] دکترم به من توصیه کرد غذاهای چرب را نخورم
|
[ترجمه گوگل] دکترم به من توصیه کرد که غذاهای چرب نخورم
[ترجمه ترگمان] پزشک من به من توصیه کرد که غذاهای چرب بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The embassy advised them that they should leave the country immediately.
[ترجمه گوگل] سفارت به آنها توصیه کرد که فوراً کشور را ترک کنند
[ترجمه ترگمان] سفارت به آن ها توصیه کرد که باید فورا کشور را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She came to me for help, but I could not advise her what to do.
[ترجمه گوگل] او برای کمک نزد من آمد، اما من نتوانستم به او توصیه کنم که چه کار کند
[ترجمه ترگمان] او برای کمک به من آمد، اما من نمی توانستم به او توصیه کنم چه کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to recommend or suggest; counsel.

- The doctor advised having some tests done.
[ترجمه گوگل] دکتر توصیه کرد چند آزمایش انجام شود
[ترجمه ترگمان] پزشک توصیه کرد که برخی آزمایش ها انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The lawyer advised that she protect her work with a copyright.
[ترجمه گوگل] وکیل به او توصیه کرد که از کار خود با حق چاپ محافظت کند
[ترجمه ترگمان] وکیل به او توصیه کرد که از کارش با کپی رایت حفاظت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to inform; notify.
مترادف: inform, tell
مشابه: disclose, impart, notify, relate, report

- The committee will advise you of their decision within three weeks.
[ترجمه علیزاده] کمیسیون در عرض سه هفته تصمیم گیری نهائی را به شما اطلاع خواهد داد.
|
[ترجمه گوگل] کمیته تصمیم خود را ظرف سه هفته به شما اطلاع خواهد داد
[ترجمه ترگمان] کمیته در عرض سه هفته به شما توصیه خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: disclose; reveal; impart.
مترادف: disclose, impart, relate, reveal

- Please advise where to send the money.
[ترجمه مونا] لطفا اطلاع بدید پول را کجا بفرستیم
|
[ترجمه گوگل] لطفا راهنمایی کنید که پول را به کجا ارسال کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا توصیه کنید پول را کجا بفرستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The letter advised that our account was now closed.
[ترجمه گوگل] در این نامه آمده بود که حساب ما اکنون بسته شده است
[ترجمه ترگمان] نامه توصیه کرد که حساب ما اکنون بسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to offer advice.
مترادف: counsel
مشابه: caution, educate, teach

- It's a book written to advise more than inform.
[ترجمه گوگل] این کتابی است که برای توصیه بیشتر از اطلاع رسانی نوشته شده است
[ترجمه ترگمان] این یک کتاب است که برای توصیه بیشتر از اطلاع رسانی به شما نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to warm (or advise etc. ) against
هشدار (یا اندرز و غیره) دادن (در برابر)

2. Experienced seamen will advise you about sailing in this weather.
[ترجمه گوگل]دریانوردان باتجربه در مورد قایقرانی در این آب و هوا به شما توصیه می کنند
[ترجمه ترگمان]دریانوردان Experienced به شما توصیه می کنند که در این هوا قایقرانی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'd advise you not to tell him.
[ترجمه Fati] من به تو توصیه کردم نباید به او بگی
|
[ترجمه گوگل]من به شما توصیه می کنم به او نگویید
[ترجمه ترگمان]به تو توصیه می کنم که به او چیزی نگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We strongly advise you to rid yourself of the bad habit of smoking.
[ترجمه گوگل]اکیدا به شما توصیه می کنیم که عادت بد سیگار کشیدن را از خود دور کنید
[ترجمه ترگمان]ما شدیدا توصیه می کنیم که خودت را از عادت بد کشیدن خلاص کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her mother was away and couldn't advise her.
[ترجمه گوگل]مادرش دور بود و نمی توانست او را نصیحت کند
[ترجمه ترگمان]مادرش دور شده بود و نمی توانست به او توصیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I advise you to have no truck with that man.
[ترجمه گوگل]من به شما توصیه می کنم که با آن مرد کامیون نداشته باشید
[ترجمه ترگمان]به شما توصیه می کنم با این مرد کامیون ندارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They advise that a passport be carried with you at all times.
[ترجمه گوگل]آنها توصیه می کنند که همیشه گذرنامه همراه داشته باشید
[ترجمه ترگمان]آن ها توصیه می کنند که در تمام اوقات یک گذرنامه همراه شما حمل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I shall act as you advise.
[ترجمه گوگل]من همانطور که شما توصیه می کنید عمل می کنم
[ترجمه ترگمان]همان طور که توصیه می کنید عمل خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We've brought in experts to advise on the scheme.
[ترجمه گوگل]ما کارشناسانی را برای مشاوره در مورد این طرح دعوت کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما متخصصان را آورده ایم تا در مورد این طرح مشاوره کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I advise you to withdraw your allegation before I contact my lawyer.
[ترجمه گوگل]من به شما توصیه می کنم قبل از تماس با وکیل خود از ادعای خود صرف نظر کنید
[ترجمه ترگمان]توصیه می کنم قبل از اینکه با وکیلم تماس بگیرم allegation رو پس بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I could advise with no one.
[ترجمه گوگل]من نمیتونم با هیچکس مشاوره بدم
[ترجمه ترگمان] میتونم با هیچ کس مشورت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I advise you to buy one?it may come in handy one day.
[ترجمه گوگل]من به شما توصیه می کنم یکی بخرید؟ ممکن است روزی به کارتان بیاید
[ترجمه ترگمان]توصیه می کنم یکی بخری؟ ممکنه یک روز به درد بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I strongly advise you not to do this.
[ترجمه گوگل]اکیداً به شما توصیه می کنم که این کار را نکنید
[ترجمه ترگمان] شدیدا توصیه می کنم اینکارو نکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Any knowledgeable wine merchant would be able to advise you.
[ترجمه گوگل]هر تاجر شراب آگاه می تواند شما را راهنمایی کند
[ترجمه ترگمان]هر تاجر اطلاعاتی میتونه بهت پیشنهاد کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نصیحت کردن (فعل)
admonish, advise, exhort, preach

پند دادن (فعل)
admonish, advise, counsel

مشورت دادن (فعل)
advise

توصیه دادن (فعل)
advise

اگاهانیدن (فعل)
advise

قضاوت کردن (فعل)
judge, advise

رایزنی کردن (فعل)
advise, consult

خبر دادن (فعل)
inform, warn, advise, announce, give notice, send word

تخصصی

[حقوق] اعلام کردن، نظر (مشورتی) دادن، توصیه کردن، اطلاع دادن، اخطار کردن
[ریاضیات] آگاهی دادن، مناسب

انگلیسی به انگلیسی

• counsel, offer guidance; notify, inform
if you advise someone, you tell them what you think they should do.
if you advise people on a particular subject, you give them help and information on it.
if you advise someone of something, or advise them that it is the case, you tell them about it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

پیشنهاد دادن / مشورت کردن
مثال: I advise you to be careful.
پیشنهاد می کنم مراقب باشید.
مشورت کردن، نصیحت کردن، آگاهی دادن
advise 3 ( v ) =to officially tell someone something, e. g. Please advise us of any change of address. I regret to advise you that the course is now full.
advise
advise 2 ( v ) =to give sb help and information on a subject that you know a lot about, e. g. We employ an expert to advise on new technology.
advise
advise 1 ( v ) ( ədˈvaɪz ) =to tell sb what you think they should do in a particular situation, advice ( n ) ( ədˈvaɪs ) ( also advisement, ədˈvaɪzmənt ) =an opinion or a suggestion about what sb should do
advise
توصیه
به اطلاع رساندن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : advise
✅️ اسم ( noun ) : advice / advisement / advisability / adviser / advisor / advisory
✅️ صفت ( adjective ) : advisable / advisory
✅️ قید ( adverb ) : advisedly
Advise=نصیحت کردن
Advice=پند، نصیحت
پَندیدن به کسی.
اَندرزیدن به کسی.
to tell someone what you think they should do, especially when you know more than they do about something
علام کردن، نظر ( مشورتی ) دادن، توصیه کردن، اطلاع دادن، اخطار کردن
[ریاضیات] آگاهی دادن، مناسب
Tell
نصیحت کردن. توصیه کردن. مشاوره دادن
مشاوره دادن
گفتن، اعلام کردن
تماس گرفتن
توصیه کردن - نصیحت کردن
توصیه کردن - نصیحت کردن، برای انجام دادن یا ندادن کاری
راهنمایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس