arithmetic

/ˌeˌrɪθˈmetɪk//əˈrɪθmətɪk/

معنی: حساب، حسابی، علم حساب، حسابگر، سیاق، حساب دان
معانی دیگر: وابسته به حساب، حسابی (arithmetical هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the simplest form of mathematics consisting of the theory and computation of whole numbers, including addition, subtraction, multiplication, division, evolution, and involution.
مشابه: figure, number

(2) تعریف: a book on the subject of arithmetic.
صفت ( adjective )
مشتقات: arithmetical (adj.), arithmetically (adv.)
• : تعریف: of or related to arithmetic.

جمله های نمونه

1. arithmetic scale
سنجه ی حسابی

2. her arithmetic is poor
حساب او ضعیف است.

3. they teach arithmetic at school
در مدرسه حساب یاد می دهند.

4. I've never been very good at arithmetic.
[ترجمه امیر شهریار] تو محاسبات هرگز خیلی خوب نبوده ام
|
[ترجمه گوگل]من هیچ وقت در محاسبات خیلی خوب نبودم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت در این حساب خوب نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The arithmetic of nuclear running costs has been skewed by the fall in the cost of other fuels.
[ترجمه گوگل]محاسبات هزینه های جاری هسته ای به دلیل کاهش قیمت سایر سوخت ها دچار انحراف شده است
[ترجمه ترگمان]هزینه اجرای انرژی هسته ای با کاهش هزینه سوخت های دیگر به انحراف کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She tries to ground her son in arithmetic.
[ترجمه امیر شهریار] او تلاش میکنه تا پسرش رو تو محاسبات تقویت کنه .
|
[ترجمه گوگل]او سعی می کند پسرش را در حساب محاسباتی کند
[ترجمه ترگمان]سعی می کند پسرش را در حساب حساب باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An educational system which fails to teach basic arithmetic is seriously deficient.
[ترجمه گوگل]یک سیستم آموزشی که نتواند محاسبات اولیه را آموزش دهد، به طور جدی دچار کمبود است
[ترجمه ترگمان]یک سیستم آموزشی که نتواند به حساب اصلی تدریس کند، دچار کمبود جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the arithmetic of love, one plus one equals everything, and two minus one equals nothing.
[ترجمه گوگل]در محاسبات عشق، یک بعلاوه یک برابر است با همه چیز، و دو منهای یک برابر است با هیچ
[ترجمه ترگمان]در حساب عشق، یکی به همراه همه چیز برابری می کند و دو تای دیگر هم برابر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I think there's something wrong with your arithmetic.
[ترجمه گوگل]فکر کنم حسابی شما اشکال دارد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم این حساب شما ایرادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is good at arithmetic.
[ترجمه گوگل]او در محاسبات خوب است
[ترجمه ترگمان]او در درس حساب خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The waiter got his arithmetic wrong.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت حسابش را اشتباه گرفت
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت درس ریاضی را اشتباه گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She grounded her pupils well in arithmetic.
[ترجمه گوگل]او مردمک های خود را به خوبی در محاسبات زمین می داد
[ترجمه ترگمان]او شاگردان خود را به خوبی در ریاضی به زمین گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I did a quick bit of mental arithmetic.
[ترجمه گوگل]من کمی سریع حساب ذهنی انجام دادم
[ترجمه ترگمان]کمی حساب فکری کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't ask me to add up the bill: arithmetic isn't my strong point.
[ترجمه گوگل]از من نخواهید که صورتحساب را جمع کنم: محاسبات نقطه قوت من نیست
[ترجمه ترگمان]از من نخواه که حساب صورت حساب را هم اضافه کنم: حساب و حساب من مهم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Practise mental arithmetic when you go out shopping.
[ترجمه گوگل]زمانی که برای خرید بیرون می روید، محاسبات ذهنی را تمرین کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی داری میری خرید یک حساب فکری بکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساب (اسم)
account, arithmetic, calculation, counting, tally, score, tab, tale

حسابی (اسم)
arithmetic

علم حساب (اسم)
arithmetic

حسابگر (اسم)
arithmetic, calculator

سیاق (اسم)
order, style, way, arithmetic, manner, form, method

حساب دان (اسم)
arithmetic, arithmetician

تخصصی

[حسابداری] حسابی
[کامپیوتر] محاسباتی، حسابی، حساب .
[برق و الکترونیک] حساب
[ریاضیات] قوانین حساب، حساب، حسابی، علم حساب، عددی
[آمار] حساب , حسابی

انگلیسی به انگلیسی

• mathematics
mathematics
arithmetic is the part of mathematics that deals with the addition, subtraction, multiplication, and division of numbers.

پیشنهاد کاربران

Arithmetic=numbers
حساب، جمع وتفریق وضرب وتقسیم، علم حساب
He taught children arithmetic ( numbers )
او به بچه ها حساب یاد می داد
ریاضی
علم حساب
محاسباتی
دوستان معنی این کلمه با حسابداری متفاوته ، این دوتا رو به جای هم به کار نبرین
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : arithmetic
✅️ صفت ( adjective ) : arithmetical
✅️ قید ( adverb ) : arithmetically
محاسباتی .
حساب . حسابی
حساب و کتاب ، حسابگری
علم حساب
علم محاسبات عددی ( که در بعضی از رشته ها مانند صنایع وجود دارد )

مربوط به حساب، محاسباتی
علم حساب و کتاب
شمارشی
واحد محاسبه - چگونگی محاسبه بر مبنای. . . صورت می پذیرد
اصطلاح chinese arithmetic ، درباره موضوعی که فهمیدن آن بسیار پیچیده و سخت باشد ، به کار میرود . مثال:
when he tried to explaine the rules of the game to me
It was like chinese arithmetic
وقتی او سعی میکرد که قواعد بازی را برایم توضیح دهد، قواعد بازی بسیار غامض بود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس