bolt

/boʊlt//bəʊlt/

معنی: پیچ، توپ پارچه، سرند، از جا جستن، پیچاندن
معانی دیگر: پیچ (و مهره) کردن، جهیدن، پرش کردن، جست زدن، (پارچه) قواره، توپ، (نساجی) طاقه، طاقه کردن، آبگونه ی جهیده در هوا، آب پیکان، آب فواره زده، بلعیدن، باشتاب خوردن، چفت در، چفت کردن، چفت و بست، زبانه ی قفل، پیکان (به ویژه پیکان کوتاه و سنگینی که از کمان پولادین رها شود)، (قدیمی) پیکان افکندن، آذرخش، درخشش رعد و برق، صاعقه (thunderbolt هم می گویند)، حرکت تند و ناگهانی، جهش، (اسب و غیره) چموش شدن، ناگهان جست زدن، رم کردن، فرار کردن، رمیدن، ارتداد، برگشتن از حزب یا دسته ی خود، ترک یاران کردن، از پیروی یا حمایت دست کشیدن، (سلاح آتشین) گلنگدن، کشو تفنگ، (کشاورزی) قبل از موقع زرد شدن و تخم دادن، (آرد و غلات) الک کردن، بیختن، موبیز کردن، غربال کردن، رهاکردن، adv : راست، بطورعمودی، مستقیما

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: bolt from the blue
(1) تعریف: a metal or wooden bar on a door that slides into a socket on the doorframe to secure the door in a closed position.
مترادف: bar, latch
مشابه: catch, lock, pin

- She slid the bolt and opened the door.
[ترجمه گوگل] پیچ را لغزید و در را باز کرد
[ترجمه ترگمان] در را باز کرد و در را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a strong metal fastening rod with a shaped head at one end and a blunt threaded screw at the other, used with a matching threaded nut.
مشابه: nail, peg, pin, rivet, rod, screw, spike

- The metal plates were fastened together with bolts.
[ترجمه سامان جوادی نژاد] صفحات فلزی با پیچ به هم محکم متصل شده بودند.
|
[ترجمه گوگل] صفحات فلزی با پیچ و مهره به هم محکم می شدند
[ترجمه ترگمان] ورقه های فلزی با پیچ و پیچ به هم چفت شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an abrupt movement away from or toward something, as in attempting an escape; dash.
مترادف: dart, dash
مشابه: flight, rush, spring, sprint

- The prisoners saw their chance and made a bolt for freedom.
[ترجمه گوگل] زندانیان شانس خود را دیدند و برای آزادی یک پیچ درست کردند
[ترجمه ترگمان] زندانی ها بخت و اقبال خود را دیدند و از ادی فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a large roll of fabric.
مترادف: roll
مشابه: coil, cylinder, spool

- For the wholesale price, you have to buy by the bolt.
[ترجمه گوگل] برای قیمت عمده، باید با پیچ خرید کنید
[ترجمه ترگمان] برای عمده فروشی، شما باید از bolt بخرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a sliding metal rod that pushes cartridges into the firing mechanism of a gun as it closes the breech.
مشابه: pawl, rod, shaft

(6) تعریف: a stroke of lightning.
مشابه: flash, shaft, stroke, thunderbolt

- A lightening bolt struck the tree and split it in two.
[ترجمه گوگل] برق به درخت برخورد کرد و آن را به دو نیم کرد
[ترجمه ترگمان] یک گلوله نور به درخت برخورد کرد و آن را دو قسمت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bolts, bolting, bolted
(1) تعریف: to attach or secure with or as though with a bolt.
مترادف: bar, latch
مشابه: clinch, lock, nail, peg, pin, rivet, screw

- I always bolt the door at night.
[ترجمه گوگل] من همیشه در شب را پیچ می کنم
[ترجمه ترگمان] من همیشه در رو شب ها قفل می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to eat or drink hastily without chewing or tasting.
مترادف: gobble, gulp down
مشابه: devour, raven, shovel, wolf down

- The hungry dog bolted its food.
[ترجمه سامان جوادی نژاد] سگ گرسنه غذایش را بدون جویدن بلعید.
|
[ترجمه گوگل] سگ گرسنه غذایش را پیچ کرد
[ترجمه ترگمان] سگ گرسنه غذا را چفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to break away from by withdrawing one's support.
مشابه: abandon, desert, dump

- She bolted the Republican Party.
[ترجمه گوگل] او حزب جمهوری خواه را شکست داد
[ترجمه ترگمان] حزب جمهوری خواه را به راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make an abrupt dash or sudden move, as though to escape.
مترادف: dart, dash, flee, scoot
مشابه: career, fly, jump, leap, run, rush, spring, start

- The horse bolted at the sound of the thunder.
[ترجمه سامان جوادی نژاد] اسب با صدای رعد رم کرد.
|
[ترجمه گوگل] اسب با صدای رعد پیچ ​​خورد
[ترجمه ترگمان] اسب به صدای رعد و برق دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to jump or spring up, as with surprise.
مترادف: bound, jump up, leap, spring
مشابه: dart, dash, fly, jump, shoot

- The men bolted to attention as the officer entered the barracks.
[ترجمه سامان جوادی نژاد] وقتی که افسر وارد سربازخانه شد فوراً همگی پریدند و خبردار ماندند.
|
[ترجمه گوگل] وقتی افسر وارد پادگان شد، مردان توجه خود را جلب کردند
[ترجمه ترگمان] هنگامی که افسر به سوی سربازخانه رفت، مردها به سرعت به خود جلب توجه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to produce flowers or go to seed prematurely.
مشابه: go to seed

- Lettuce bolts quickly in hot weather.
[ترجمه سامان جوادی نژاد] کاهو در هوای گرم به سرعت گل و دانه میدهد
|
[ترجمه گوگل] کاهو در هوای گرم به سرعت پیچ می شود
[ترجمه ترگمان] کاهو تند و سریع در هوای گرم فرود می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to break away from a political party.
مشابه: apostatize, desert

- There was fear in the party that the popular governor would bolt.
[ترجمه سامان جوادی نژاد] این ترس در حزب وجود داشت که فرماندار مشهور از حزب جدا شود
|
[ترجمه گوگل] این ترس در حزب وجود داشت که فرماندار محبوب بپیچد
[ترجمه ترگمان] ترسی در حزب وجود داشت که حاکم بر آن فرار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: bolter (n.)
عبارات: bolt upright
• : تعریف: abruptly.
مترادف: abruptly
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bolts, bolting, bolted
• : تعریف: to sift, as with a sieve.
مترادف: sieve, sift
مشابه: screen, strain

جمله های نمونه

1. bolt all of the doors securely
همه ی درها را محکم چفت کن.

2. bolt upright
شق ورق،صاف ایستاده یا نشسته

3. a bolt of cloth
یک توپ پارچه

4. the bolt is loose, give it another screw
مهره شل است،آن را یک تاب دیگر بده.

5. the bolt snaps home with a click
چفت با صدای تلق بسته می شود.

6. a bolt from the blue
1- آذرخش،برق از آسمان 2- رویداد ناگهانی (و معمولا ناخوشایند)،چیز برق آسا

7. carriage bolt
پیچ بدنه،پیچ سر عدسی (کوتاه - با گلویی چند گوش)

8. toggle bolt
پیچ زانویی،پیچ گیرانداز

9. a bastard bolt
مهره ی ناجور (که به هیچ نمی خورد)

10. nut and bolt
(پیچ و مهره) مهره و پیچ

11. nut and bolt
پیچ و مهره

12. make a bolt for
زدن به چاک،جیم شدن،فلنگ را بستن

13. shoot one's bolt
آخرین تیر خود را رها کردن،آخرین کوشش خود را کردن

14. to secure a bolt
چفت در را سفت بستن

15. to tap a bolt
مهره را حدیده کردن

16. screw the nut on the bolt
مهره را سر پیچ بپیچان.

17. he managed to shoot back the bolt
او هر جوری که بود چفت را کشید عقب.

18. he turned the key and withdrew the bolt
کلید را چرخاند و چفت در را پس کشید.

19. The nursery teacher made the children sit bolt upright.
[ترجمه گوگل]معلم مهدکودک بچه ها را وادار کرد تا به صورت قائم بنشینند
[ترجمه ترگمان]معلم بچه ها بچه ها را وادار کرد که از جایش بلند شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Was this money a bolt from the blue or did you know you were going to get it?
[ترجمه گوگل]آیا این پول یک پیچ از آب بود یا می دانستید که قرار است آن را بگیرید؟
[ترجمه ترگمان]ایا این پول یک گلوله از طرف آبی بود یا میدونستی که می خواهی آن را بدست بیاوری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. A frightened rabbit will bolt for its hole.
[ترجمه نسرین رنجبر] خرگوشی که ترسیده به سرعت به سمت لانه اش میرود.
|
[ترجمه گوگل]خرگوش ترسیده سوراخش را می پیچد
[ترجمه ترگمان]یک خرگوش وحشت زده از سوراخ بیرون می جهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. You'll need a spanner to loosen that bolt.
[ترجمه نسرین رنجبر] برای باز کردن پیچ باید آچار داشته باشی.
|
[ترجمه گوگل]برای باز کردن آن پیچ به یک آچار نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]تو به آچار نیاز داری تا اون آذرخش رو شل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He slammed the door and drove the bolt home.
[ترجمه گوگل]در را محکم کوبید و پیچ را به خانه برد
[ترجمه ترگمان]در را محکم بست و کلون در را انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The bolt sheared and the wheel came off.
[ترجمه گوگل]پیچ قیچی شد و چرخ جدا شد
[ترجمه ترگمان]کنده را قیچی کرد و چرخ به صدا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیچ (اسم)
loop, turn, curve, ramp, vortex, knee, bolt, screw, twist, twine, buckle, convolution, furl, rick, wimple, crisping, embroglio, insinuation, involution, kink, meander, vis, whorl, winder

توپ پارچه (اسم)
bolt

سرند (اسم)
brattle, chaffer, screen, bolt, riddle, bolter, harp

از جا جستن (فعل)
bolt

پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble

تخصصی

[عمران و معماری] پیچ - میله کوتاه - زبانه قفل
[مهندسی گاز] مهره، پیچ
[نساجی] طاقه پارچه - توپ پارچه - غلتک پارچه خارج شده از ماشین بافندگی - رول هر چیزی با یارد معین - الک - غربال
[معدن] پیچ (نگهداری)
[] میخ پیچ، میخ بازشو, رول

انگلیسی به انگلیسی

• latch; screw; flash of lighting; arrow; roll of fabric; escape
screw; latch; imprison; be locked; escape; swallow quickly, eat quickly
suddenly, abruptly; completely, totally
a bolt is a long metal object which screws into a nut and is used to fasten things together.
when you bolt one thing to another, you fasten the two things together firmly using a bolt.
a bolt on a door or window is a metal bar that you slide across in order to fasten the door or window.
when you bolt a door or window, you slide the bolt across to fasten it.
if a person or animal bolts, they suddenly start to run very fast, often because something has frightened them.
if you bolt your food or bolt it down, you eat it very quickly.
a bolt of lightning is a flash of lightning that is seen as a white line in the sky.
if someone is sitting or standing bolt upright, they are sitting or standing very straight.
the nuts and bolts of a situation are the most important and basic things in it.

پیشنهاد کاربران

در متن ترجمه ی من، به نظر می رسد به معنای پریدن و پرش و جهیدن و جهش باشد. امیدوارم این معانی به کار آید.
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 🙏🏼💙
تفاوت screw و bolt رو در تصویر ببینید
bolt
ابزار آلات مختلف به انگلیسی:
toolbox = جعبه ابزار
bolt = پیچ 🔩
screw = پیچ
❗️نکته: هم screw و هم bolt به معنای پیچ هستند اما تفاوت آنها در این است که bolt به مهره و واشر برای سفت شدن نیاز دارد اما screw بدون مهره و واشر سفت می شود
...
[مشاهده متن کامل]

nut = مهره
nail = میخ
washer = واشر
screwdriver = پیچ گوشتی 🪛
Philips screwdriver = پیچ گوشتی چهارسو
flathead screwdriver / slotted screwdriver / flat blade screwdriver = پیچ گوشتی دو سو
bradawl = درفش
wrench ( American ) / spanner ( British ) = آچار
adjustable spanner ( British ) / monkey wrench ( American ) = آچار فرانسه
pipe wrench = آچار شلاقی
hammer = چکش 🔨
claw = میخ کشِ چکش
mallet = پتک
saw / handsaw = اره 🪚
chainsaw = اره برقی
circular saw = اره گرد، اره چرخی
hacksaw = اره آهن بُر
coping saw = اره مویی
two man saw = اره دو دست
ax / axe =تبر 🪓
wirecutter = سیم چین
pliers = انبردست
needle - nose pliers / long - nose pliers / snipe - nose pliers = دَم باریک
angle grinder = سنگ فرز
drill = درل
electric drill = دریل برقی
bit = مته
paint roller = غلطک رنگ زنی
utility knife = کاتر، تیغ موکت بری
file = سوهان
flashlight = چراغ قوه 🔦
plastering trowel = ماله گچ کاری، ماله کشته کشی
trowel = بیلچه
shovel = بیل
spade = بیل
❗️تفاوت بین spade و shovel را با یه سرچ ساده در گوگل می توانید مشاهده کنید
plane = رنده نجاری
spirit level = تراز، تراز سنج
vice ( British ) / vise ( American ) = گیره
❗️این گیره با گیره های معمولی که به طور روزمره از آنها استفاده می کنیم فرق دارد. عکس های آن را با سرچ در گوگل مشاهده کنید
tape measure = متر ( نواری )
rake = چنگک
wheelbarrow / barrow = فرغون

[به عنوان اسم]
۱ - چفت پشت در
۲ - پیچ
۳ - نور رعد و برق یا آذرخش به صورت تیره ای
۴ - تیر تفنگ تیر کمانی
۵ - گلنگدن تفنگ
۶ - طاقه پارچه/قواره
[به عنوان فعل]
۱ - چفت در را انداختن
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - با پیچ بستن
۳ - فرار کردن به واسطه ترس[ برای حیوانات]
۴ - فرار کردن، زدن به چاک[برای انسان و در موقع دزدی]
۵ - تند تند غدا خوردن
۶ - از پیروی و حمایت حزبی یا گروهی دست کشیدن
۷ - گل کردن و دانه دادن گیاه[به طوری که مناسب خوردن نشود]

ریشه این واژه به پیکان های کوتاه، چاق و سنگین کمان در گذشته برمی گرده بخاطر همین هم معنی جهیدن و برجهش می ده مثل برق رعد و برق هم معنی پیچ می ده.
یکی از معانیش پرش املائی یک حرف در یک لغته
lightning ( bolt, no e )
...
[مشاهده متن کامل]

تو کلمه آذرخش یا ( رعد و ) برق، حرف e شنیده می شه ولی نوشته نمی شه
آدرس اینستاگرام @504_ewords

از جا جستن . پیچاندن چیزی یا کسی رو پیچوندن
bolt ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: چوبک
تعریف: گِرده بینه یا چوب کاغذ کوچک
تند تند غذا خوردن
Don't bolt your food like that
در UK به معنی
پیچ کوتاه مهره خور
click of the bolt
صدای قفل شدن در. چفت در
طاقه ی پارچه
قواره
پیچ . با پیچ بستن
متصل کردن
چفت کردن ( درب ) قفل کردن
پرتوی نور
صاف
سیخ
a jagged white flash of lightning
flash
نورِ برق نه رعد
برق نور است
رعد صداست

قفل ها نصب شدنی ( که کشیده میشه داخل یک محفظه و پشت در حیاط و . . . هست ) ، یا ضامن ها و دستگیره های فلزی پنجره و صندوق و. . .
پیچ ته صاف ( پیچ معمولی میشه screw )
برق ، درخشش رعد و برق
چفت در ، چفت کردن
Murder کشتن به قتل رساندن
در مورد گیاهان معنی ساقه دادن ( ساقه گل دهنده ) معنی میشه
Bolting
به سرعت حرکت کردن/دویدن/ترک کردن
To move/run/jump/leave quickly/suddenly/as fast as you can

جهیدن، جستن، رم کردن
To run in a sudden way especially because you are frightened

- There was a gunshot and the horse
. bolted
میله ضخیم فلزی
پیچ مهره خور
صاعقه آذرخش، چفت در
ناگهان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس