bush

/ˈbʊʃ//bʊʃ/

معنی: بته، بوته، شاخ و برگ
معانی دیگر: (گیاه کوتاهی که به جای یک ساقه ی اصلی چندین ساقه ی گسترنده دارد) گیاه پرپشت، بیاره، هرچیز شبیه بته، بته مانند (به ویژه دم جانور اگر پرپشت و فرچه مانند باشد)، جاروبکی، جاروبک مانند، فرچه مانند، (معمولا با: the) بوته زار وحشی، سرزمین پربته و رام نشده و بی ساکن، جنگل، جای دور افتاده، (مانند بته) پرپشت و گسترده شدن یا بودن، بته زار، جای پوشیده از بته، تیماس، (خودمانی) ریش (به ویژه اگر بلند و پرپشت باشد)، (مهجور) میخانه، (مهجور) شاخه ی پاپیتال که سابقا نشان شراب بود و بر تابلوی میخانه ها می کشیدند، با بته آراستن یا پوشاندن یا احاطه کردن، (امریکا - خودمانی) ناپیشه کار و ناشی، بی ارزش، ناچیز، (مکانیک)، بوش، آستر (فلزی یا پلاستیکی)، لایی، غلاف، غلافک، شا  وبرگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: bushlike (adj.)
(1) تعریف: a low plant having many woody branches; shrub.
مترادف: shrub, shrubbery
مشابه: growth, scrub, tree, underbrush, undergrowth

(2) تعریف: a thick mass or growth of bushes.
مترادف: brush, shrubbery, thicket
مشابه: bramble, brier, scrub, underbrush, undergrowth

(3) تعریف: an area of uncultivated, mostly uninhabited land, usu. covered densely with bushes or other plants (usu. prec. by the).
مترادف: wild
مشابه: brush, plain, prairie, range, scrub
اسم ( noun )
(1) تعریف: a lining, usu. of metal, that is used in machines to reduce friction.

(2) تعریف: a bushing.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bushes, bushing, bushed
• : تعریف: to provide with a bush or bushing.

جمله های نمونه

1. a bush doctor
دکتری که در جای دور افتاده طبابت می کند

2. a bush of hair
(یک دسته) موی پرپشت

3. a strawberry bush
بته ی توت فرنگی

4. a thorny bush
بته ی پر خار و خسک

5. beat around the bush
به اصل مطلب نپرداختن،منظور خود را بیان نکردن،صغری کبری چیدن

6. beat around (about) the bush
به مطلب اصلی نپرداختن،اطاله ی سخن کردن،منظور از کلام را نگفتن،طفره رفتن

7. creatures living in the dense bush
موجوداتی که در جنگل انبوه زندگی می کنند

8. i don't know why this bush does not bloom
نمی دانم چرا این بته گل نمی دهد.

9. nobody but natives live in the bush
کسی جز بومیان در بیشه زار وحشی زندگی نمی کند.

10. a bird in the hand is worth two in the bush
سیلی نقد به از حلوای نسیه

11. to graft a branch of a white rose to a red rose bush
یک شاخه رز سفید را به بته ی رز قرمز پیوند زدن

12. Luckily a bush broke his fall.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه یک بوته سقوط او را شکست
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه یکی از بوته ها سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He snapped a twig off a bush.
[ترجمه گوگل]او یک شاخه از بوته جدا کرد
[ترجمه ترگمان]شاخه درختی را از بوته بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't beat around the bush, come straight to the point!
[ترجمه امیرحسین] طفره نرو برو اصل مطلب!!
|
[ترجمه گوگل]در اطراف بوش کتک نزنید، مستقیماً سر اصل مطلب بیایید!
[ترجمه ترگمان]اطراف بوته را نزنید، مستقیم برو سر اصل مطلب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bush telegraph tells me you're likely to become our new president, John.
[ترجمه گوگل]تلگراف بوش به من می گوید که شما احتمالا رئیس جمهور جدید ما، جان، خواهید شد
[ترجمه ترگمان]\"جان\" به من می گوید که به احتمال زیاد رئیس جمهور جدید ما خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There's sb. lurking behind that bush.
[ترجمه گوگل]sb وجود دارد پشت آن بوته کمین کرده
[ترجمه ترگمان]sb وجود داره پشت اون بوته قایم شده …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her horse shied violently at a gorse bush.
[ترجمه گوگل]اسب او به شدت در بوته ی گوسفند می لرزید
[ترجمه ترگمان]اسبش به شدت در بوته خلنگ زار عقب نشینی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بته (اسم)
test, bosk, bush

بوته (اسم)
bramble, test, check, bosk, bush, underbrush, shrub, heath, herb, bosket, brushwood

شاخ و برگ (اسم)
bush, foliage, herbage, tod

تخصصی

[مهندسی گاز] بوش، پوسته
[زمین شناسی] بوته، بوته زار، شاخوبرگ بوش : استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم می شود.
[نساجی] بوش - سیلندر - لوله کوتاه با سطح داخلی صیغلی مورد مصرف در صنعت
[ریاضیات] بوش زدن، بوش انداختن، بوش

انگلیسی به انگلیسی

• family name; george walker bush (born 1946), 43rd president of the united states (2001-), former governor of texas, son of george herbert walker bush; george herbert walker bush (born 1924), 41st president of the united states (1989-1993)
perennial plant which has woody stems and branches and ranges in height from very low to the size of a small tree, shrub; wilderness, outback; tuft; minor league
a bush is a plant which is like a very small tree.
the wild parts of some hot countries are referred to as the bush.
if you say `don't beat about the bush', you mean that you want someone to tell you something immediately and directly rather than trying to avoid doing so.

پیشنهاد کاربران

A bird in the hand is worth two in the bush
سیلی نقد به از حلوای نسیه
bush ( n ) ( bʊʃ ) =a plant that grows thickly with several hard stems coming up from the root, e. g. a rose bush.
bush
رم ( rom ) به معنی موهای اطراف آلت در گویش کرمانی
بوته
شاخ و برگ
جایی که فضای سبز هست بوته و علفچه هم وجود داره
در کل متون محیط زیست این کلمه کاربردیه
بوته
شاخ و برگ
جایی که جنگل وسبز باشه
علفچه هم این کلمه هست و وجود داره
bush
همریشه با :
پارسی : بیشه ، بوته
آلمانی : Bosch
bush ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: بوته 1
تعریف: هر رستنی چوبی کوچک تر از درختچه
یاتاقان مالشی ، یاتاقان سُرشی ، یاتاقان لغزشی
علف های خشک که برای آتش گرفتن خیلی مساعد هستن .
به لری بهشون میگیم چخچیله 😅
دوتا از مهمترین معناهاش :
۱. بوته - بُتّه
۲. پشم - چخت - public hair ( موی آلت تناسلی )
بوته
بوته، درختچه
مسواک
سرزمین وحشی و دور افتاده
شونه خالی کردن
Bit around the bush
طفره رفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس