casually

/ˈkæʒ.uː.əl.i//ˈkæʒ.uː.əl.i/

تصادفا، بطورتصادف یااتفاق، ناگهان

جمله های نمونه

1. I casually mentioned that I might be interested in working abroad.
[ترجمه گوگل]من به طور اتفاقی اشاره کردم که ممکن است علاقه مند به کار در خارج از کشور باشم
[ترجمه ترگمان]تصادفا اشاره کردم که شاید مایل باشم در خارج از کشور کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He threw the keys casually down on the table.
[ترجمه Mrjn] او با بی اعتنایی کلید ها را روی میز انداخت .
|
[ترجمه گوگل]کلیدها را به طور معمولی روی میز انداخت
[ترجمه ترگمان]کلیدها را سرسری روی میز انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She picked up the package and casually tossed it into her bag.
[ترجمه گوگل]او بسته را برداشت و به طور اتفاقی آن را داخل کیفش انداخت
[ترجمه ترگمان]بسته را برداشت و با حالتی عادی آن را در کیفش ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His arm was draped casually around her shoulders.
[ترجمه گوگل]دستش به طور معمولی دور شانه هایش حلقه شده بود
[ترجمه ترگمان]دستش را روی شانه های او انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They were smartly but casually dressed; possibly students.
[ترجمه گوگل]آنها هوشمندانه اما معمولی لباس پوشیده بودند احتمالا دانش آموزان
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی فرز و معمولی بودند ولی خیلی عادی لباس پوشیده بودند، احتمالا دانش آموزان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I didn't see him, except casually, in two months.
[ترجمه گوگل]من او را به جز تصادفی در دو ماه ندیدم
[ترجمه ترگمان]من او را ندیدم، غیر از اتفاقی که افتاده، در عرض دو ماه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He casually flicked away some dust from his jacket.
[ترجمه گوگل]او به طور معمول مقداری گرد و غبار را از روی ژاکتش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]او با حالتی عادی مقداری گرد و خاک را از کتش درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was dressed casually in jeans and a sweatshirt.
[ترجمه گوگل]شلوار جین و گرمکن معمولی پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]او به طور اتفاقی شلوار جین و یک سویشرت پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She leaned casually over the railings.
[ترجمه گوگل]او به طور معمولی روی نرده ها خم شد
[ترجمه ترگمان]او به طور عادی روی نرده ها خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was dressed casually in shorts and a T-shirt.
[ترجمه گوگل]شلوارک و تی شرت معمولی پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]لباس رسمی پوشیده بود و تی شرت و تی شرت به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Good form dictated that she should dress more casually in the country.
[ترجمه گوگل]فرم خوب حکم می کرد که او باید در کشور معمولی تر لباس بپوشد
[ترجمه ترگمان]چه خوب شد که در این کشور لباس رسمی به تن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He casually waved over the waitress and settled the bill.
[ترجمه گوگل]او به طور اتفاقی برای پیشخدمت دست تکان داد و صورت حساب را تسویه کرد
[ترجمه ترگمان]او با حالتی عادی به پیشخدمت دست تکان داد و صورت حساب را مرتب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He sauntered casually through the door.
[ترجمه گوگل]او به طور معمولی از در عبور کرد
[ترجمه ترگمان]بی هدف از در وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'Where do you work?' she asked casually.
[ترجمه گوگل]'كجا كار ميكني؟' او به طور اتفاقی پرسید
[ترجمه ترگمان]کجا کار می کنی؟ با لحنی عادی پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• randomly; informally (dressed)

پیشنهاد کاربران

بی دقّتانه!
شانسکی
( 1 ) جوانانه، جوان پسند، جوان آسا، جوان آسای، جوان سا، جوان سان، جوان گون، جوان گونه، جوان جور، جوان جو؛
( 2 ) خودمانی، خوش، راحت، آسود، آسوده، آسا، آسای، خودآسا، خودآسای، خودآسود، خودآسوده
بی اعتنایی
به طور معمول adv
خیلی راحت
تیپ غیر رسمی
1. in a relaxed and informal way.
خیلی راحت،
2. without commitment or permanence;
بدون هیچ قید وبندی، بی هیچ تعهدی،
3. occasionally or irregularly.
نامنظم طور، هرازگاه
casual افتی/اتفاقی
casually افتی طور/دفعتی/اتفاقی/همینطوری
آدرس اینستاگرام 504ewords
با بی خیالی
ساده و بی پیرایه - بدور از تکلف - غیر ر سمی و به اصطلاح �همین طوری�، راحت
با بی تفاوتی
ordinarily
به میل خود - سهل انگارانه - با بی مسوولیتی - به دلخواه
راحتی، غیر رسمی
به طور ناگهانی، تصادفی، اتفاقی
randomly
شیک مد روز
نا منظم ، نا مرتب
سرسری، با بی دقتی
بی قائده ، بی نظم ، نامرتب
به طور تصادفی
با بی توجهی
خودمانی
گاه گاهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس