disease

/ˌdɪˈziːz//dɪˈziːz/

معنی: علت، مرض، ناخوشی، دچار علت کردن
معانی دیگر: بیماری، عدم صحت مزاج، آزار، بیمارکردن، بیمارگونه کردن، نامرتب کردن، به هم زدن، نادهناد کردن

جمله های نمونه

1. disease alters the balance of the human machine
بیماری توازن ماشین بدن انسان را برهم می زند.

2. disease and age had completely debilitated him
بیماری و پیری او را کاملا نزار کرده بود.

3. disease and hunger stunted the children's growth
بیماری و گرسنگی جلو رشد بچه هارا گرفت.

4. disease blinded him in both eyes
بیماری هر دو چشمش را کور کرد.

5. disease broke out
بیماری شایع شد.

6. disease had left the old man frail
بیماری پیرمرد را نزار کرده بود.

7. disease often follows malnutrition
بیماری اغلب از سو تغذیه ناشی می شود.

8. a disease cannot always be identified by its clinical manifestations
بیماری را نمی شود همیشه از روی نشانه های بالینی آن شناسایی کرد.

9. a disease that emaciates and sometimes kills
مرضی که نزار می کند و گاهی هم می کشد

10. a disease the cause of which is unknown
یک بیماری که علت آن ناشناخته است.

11. a disease without remedy
یک بیماری لاعلاج

12. her disease cannot be cured easily
بیماری او به آسانی درمان نخواهد شد.

13. skin disease
بیماری های پوستی

14. the disease attacked him suddenly
ناگهان دستخوش بیماری شد.

15. the disease forced us to smoke the whole ship
بیماری ما را مجبور کرد که همه ی کشتی را با دود سترون کنیم.

16. this disease can remain latent for years
این بیماری می تواند سال ها در کمون باشد.

17. this disease has caused a complete exfoliation of the bark of forest trees
این بیماری موجب ریزش کامل پوست درختان جنگل شده است.

18. this disease is commonly found among the elderly
این بیماری معمولا در میان سالمندان رایج است.

19. this disease spreads only through water
این بیماری فقط توسط آب همه گیر می شود.

20. this disease stikes all, young and old
این بیماری همه را دچار می کند چه پیر و چه جوان.

21. a congenital disease
بیماری مادرزادی

22. a dread disease
بیماری وحشت انگیز

23. a killing disease
بیماری کشنده

24. a mortal disease
بیماری کشنده

25. a progressive disease
بیماری پیش رونده

26. a prostrating disease
بیماری توان فرسا

27. a self-limiting disease
بیماری خودکران (که خودبخود از بین می رود)

28. a stubborn disease
بیماری دیر درمان

29. a venereal disease
بیماری مقاربتی

30. an incurable disease
بیماری درمان ناپذیر

31. an infectious disease
بیماری عفونی

32. an insidious disease
بیماری ناآشکار و آهسته گستر

33. farmers whom disease and poverty had ravaged completely
روستاییانی که بیماری و فقر آنان را کاملا به حال زار در آورده بود

34. her strange disease puzzled the doctors
بیماری عجیب او دکترها را سردرگم کرد.

35. hunger and disease sapped their strength
گرسنگی و بیماری نیروی آنها را گرفت.

36. susceptible to disease
مستعد بیماری

37. to spread disease
ناخوشی را سرایت دادن

38. germs that cause disease
میکروب هایی که موجب بیماری می شوند

39. the onslaught of disease
حمله ی بی امان یک بیماری

40. to abort a disease
مرض را در آغاز کار درمان کردن

41. to get a disease
بیمار شدن

42. a body invaded by disease
بدنی که مورد هجوم بیماری قرار گرفته است.

43. a people cursed by disease and famine
مردمی که از بیماری و قحطی رنج می بردند.

44. an old man whom disease had enfeebled
پیرمردی که بیماری رمق او را گرفته بود

45. cholera is an epidemic disease
وبا یک بیماری همه گیر است.

46. leprosy is an indolent disease
جذام نوعی بیماری است که پیشرفت آن تدریجی می باشد.

47. she has a rare disease
او مرض نادری دارد.

48. spontaneous recovery from a disease
بهبودیابی خودانگیخته از بیماری

49. the body's resistance against disease
مقاومت بدن در برابر بیماری

50. the causes of this disease are thoroughly known
علل این بیماری کاملا شناخته شده است.

51. the outbreak of a disease
شیوع بیماری

52. to connect germs with disease
میکروب و بیماری را با هم مرتبط دانستن

53. to succumb to a disease
از بیماری مردن

54. antibodies give us immunity against disease
پادتن ها در برابر بیماری به ما ایمنی می دهند.

55. dean martin died of pulmonary disease
دین مارتین از بیماری ریوی مرد.

56. he died of a mysterious disease
بر اثر بیماری اسرارآمیزی مرد.

57. the initial stage of a disease
مرحله ی آغازین بیماری

58. the latent period of a disease
دوران کمون بیماری

59. the phantom of poverty and disease
دیو فقر و بیماری

60. the timely diagnosis of a disease
واشناخت (یا تشخیص) به موقع بیماری

61. the virulent phase of a disease
مرحله ی شدید بیماری

62. there are various types of disease
انواع مختلف بیماری وجود دارد.

63. tuberculosis is a highly communicable disease
سل مرضی بسیار واگیر (دار) است.

64. children are especially prone to this disease
مخصوصا کودکان مستعد گرفتن این بیماری هستند.

65. constant vigilance against the spread of disease
مراقبت دائم در برابر گسترش بیماری

66. it is more important to prevent disease than to cure it
پیشگیری از بیماری مهمتر از درمان آن است.

67. the doctors did not diagnose his disease in time
دکترها بیماری او را به موقع تشخیص ندادند.

68. the herd was smitten by foot-and-mouth disease
بیماری تب برفکی گله راسخت دچار کرد.

69. there is no cure for this disease
این بیماری درمان ندارد.

70. in the a grip of a deadly disease
در چنگال مرضی مهلک

مترادف ها

علت (اسم)
defect, cause, reason, motive, drawback, disease, shortcoming

مرض (اسم)
illness, sickness, disease, malady

ناخوشی (اسم)
illness, disease, metastasis, malady, morbidity, invalidism

دچار علت کردن (فعل)
disease

تخصصی

[بهداشت] بیماری - ناخوشی

انگلیسی به انگلیسی

• sickness, illness
a disease is an illness in living things caused by an infection or by a part of them that does not work properly.

پیشنهاد کاربران

بیماری
Diabetes is a common disease that affects millions of people worldwide
( دیابت یک بیماری رایج است که میلیون ها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار می دهد. )
disease = a condition of a person, animal, or plant in which its body or structure is harmed because an organ or part is unable to work as it usually does; an illness
disease = ( an ) illness of people, animals, plants, etc. , caused by infection or a failure of health rather than by an accident
disease یعنی عیوب
عیب های مکانیکی که در بدن ایجاد می گردد.
مثلا شکستگی دست و پا، کرم خوردگی دندان و . . .
disease: بیماری
مریضی ، بیماری
synonym : ailment _ sickness _ illness
[پزشکی] بیماری: هرگونه اختلال در عملکرد طبیعی بدن
بیماری مسری ، بیماری شیوع دار
آفت ( اگر در مورد گیاه باشد )
اسن یکی از آهنگ های BTS
ضایعه
disease ( پزشکی )
واژه مصوب: بیماری
تعریف: هرنوع وضعیت غیرطبیعی در ساختار یا کارکرد بافت ها یا اعضا یا دستگاه های بدن که با مجموعه ای از علائم و نشانه ها مشخص می شود|||متـ . مرض
مرض، . بیماری
Disease : بیماری - مریضی - مرض ( همون illness هست )
Diseased : مریض - بیمارگونه - معیوب - آفت زده - ناخوش
Decease : در گذشتن - فوت شدن - مردن - از دنیا رفتن
Deceased : مرده - مرحوم - فوت شده
...
[مشاهده متن کامل]

Disaster : حادثه - فاجعه - بلا - بدبختی - مصیبت
خیلی ممکنه با هم اشتباه گرفته بشن. ولی یه نقطه مشترک دارن. همشون منزجر کننده و بد هستن. هیچ کس دوست نداره بلا سرش بیاد، شهرشو آب ببره، بمیره و دچار بیماری و مریضی بشه. در واقع همشون از دم مزخرف و حال به هم
تلفظ :
دِزیز
دِزیزد
دِ سیس
دِ سیست
دِزَس تِر

بیماری و مریضی
علت، مریضی، فردی با حال بد
علت ، مرض، بیماری
a illness which affects aperson animal or plant
a disorder of structure or function in a human, animal, or plant, especially one that produces specific symptoms or that affects a specific location and is not simply a direct result of physical injury.
...
[مشاهده متن کامل]

"اختلال ساختار یا عملکرد در یک انسان، حیوان یا گیاه، به ویژه یک که نشانه های خاصی را تولید می کند یا بر یک مکان خاص تأثیر می گذارد و صرفا یک نتیجه مستقیم از آسیب جسمی نیست.
"مننژیت باکتریایی یک بیماری نادر است""bacterial meningitis is quite a rare disease
a particular quality or disposition regarded as adversely affecting a person or group of people. یک کیفیت خاص یا موقعیتی که در معرض نفوذ به یک فرد یا گروهی قرار دارد.
"we are suffering from the British disease of self - deprecation"

بیمارى شیوع دار
بیماری
بد حالی
بیقراری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس