disenfranchisement

جمله های نمونه

1. I also learnt of untoward knock on effects and serious concerns about fragmentation and dis-enfranchisement.
[ترجمه گوگل]من همچنین از تاثیرات ناخواسته و نگرانی های جدی در مورد پراکندگی و سلب حق رای یاد گرفتم
[ترجمه ترگمان]من همچنین از knock ناخواسته بر روی اثرات و نگرانی های جدی در مورد خردایش و dis آگاه شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Disenfranchisement in the first sense relates to the virtual exclusion of certain substantive issues from the ordinary political agenda.
[ترجمه گوگل]سلب حق رای در معنای اول به حذف مجازی برخی از موضوعات اساسی از دستور کار سیاسی عادی مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]disenfranchisement در مفهوم اول مربوط به محرومیت مجازی از مسائل اساسی خاص از دستور کار سیاسی معمولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And the mass disenfranchisement of workers and peasants from these basic necessities was a direct result of the break-up of the communes and of state-enterprise employment reforms.
[ترجمه گوگل]و سلب حق انبوه کارگران و دهقانان از این نیازهای اولیه، نتیجه مستقیم فروپاشی کمونها و اصلاحات استخدامی دولتی-تجاری بود
[ترجمه ترگمان]و توده انبوه کارگران و دهقانان از این الزامات اساسی نتیجه مستقیم جدایی بین بخش ها و اصلاحات اشتغال دولتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The disenfranchisement of women deprives them of the ability to raise their children in a progressive, dynamic fashion.
[ترجمه گوگل]محرومیت از حقوق زنان، آنها را از توانایی تربیت فرزندان خود به شیوه ای مترقی و پویا محروم می کند
[ترجمه ترگمان]disenfranchisement زن آن ها را از توانایی بالا بردن کودکان خود در یک مد مترقی و پویا محروم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. High joblessness and social disenfranchisement is new to most of the Wall Street protesters.
[ترجمه گوگل]بیکاری بالا و بی حقوقی اجتماعی برای اکثر معترضان وال استریت تازگی دارد
[ترجمه ترگمان]بیکاری بالا و disenfranchisement اجتماعی برای بیشتر معترضان وال استریت جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Uh so as this profound sense of disappointment and disenfranchisement that seems to come with each cycle.
[ترجمه گوگل]اوه، همین احساس عمیق ناامیدی و محرومیت از حق رای که به نظر می رسد با هر چرخه به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]آه، آه، این احساس عمیق ناامیدی و disenfranchisement که به نظر می رسد با هر چرخه می اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It has to do with the structure of the traditional family in these regions(Sentence dictionary), with its debasement and with the disenfranchisement of women.
[ترجمه گوگل]این به ساختار خانواده سنتی در این مناطق (فرهنگ جملات)، با تحقیر آن و به محرومیت زنان مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]این کار باید با ساختار خانواده سنتی در این مناطق (فرهنگ لغت نامه)، با خفت و با the زن انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mired in poverty and injustice, they had to endure disenfranchisement, discrimination and systemic disregard to their reclaiming of ancestral domains.
[ترجمه گوگل]آنها که در فقر و بی عدالتی غوطه ور بودند، مجبور بودند محرومیت از حقوق، تبعیض و بی توجهی سیستماتیک را برای بازپس گیری قلمروهای اجدادی خود تحمل کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به دلیل فقر و بی عدالتی، مجبور بودند تحمل تبعیض، تبعیض و بی توجهی سیستماتیک به بازپس گیری حوزه های اجدادی خود را داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For all their influence on American culture, they haven't tackled big challenges such as poverty, police brutality, voting disenfranchisement and the racist prison complex.
[ترجمه گوگل]علیرغم تمام تأثیری که بر فرهنگ آمریکایی داشتند، آنها با چالش های بزرگی مانند فقر، خشونت پلیس، محرومیت از رای دادن و مجموعه زندان های نژادپرستانه مقابله نکردند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای همه نفوذ خود در فرهنگ آمریکایی، به چالش های بزرگی مانند فقر، خشونت پلیس، رای دادن رای دهندگان و مجموعه نژادی نژادپرستانه دست نیافته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A viable solution must recognize and deal with the sense of disenfranchisement that motivates much terrorism, especially among Islamic populations.
[ترجمه گوگل]یک راه حل قابل اجرا باید احساس بی حقوقی را که انگیزه تروریسم زیادی را به ویژه در میان جمعیت های اسلامی ایجاد می کند، شناسایی کرده و با آن مقابله کند
[ترجمه ترگمان]یک راه حل عملی باید با مفهوم of که بسیاری از تروریسم را به ویژه در میان جمعیت های اسلامی تحریک می کند، به رسمیت شناخته شود و مقابله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Perhaps more importantly, Ms Johnson Sirleaf has not been able to dispel the sense of disenfranchisement felt by many indigenous Liberians.
[ترجمه گوگل]شاید مهمتر از آن، خانم جانسون سیرلیف نتوانسته است احساس بی‌حقوقی بسیاری از بومیان لیبریایی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]شاید از همه مهم تر، خانم جانسون سیرلیف نتوانسته است حس of که بسیاری از مردم بومی آن را احساس می کنند را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some Tibetans however complain that Beijing's rule has resulted in a loss of religious freedom, economic disenfranchisement, and the watering down of their culture and language.
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از تبتی ها شکایت دارند که حکومت پکن منجر به از دست دادن آزادی مذهبی، محرومیت اقتصادی، و کم رنگ شدن فرهنگ و زبان آنها شده است
[ترجمه ترگمان]برخی از تبتی ها، با این حال، شکایت دارند که حاکمیت پکن منجر به از دست دادن آزادی مذهبی، disenfranchisement اقتصادی و آبیاری از فرهنگ و زبان آن ها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• negation of the rights of a citizen (such as the right to vote)

پیشنهاد کاربران

Disenfranchisement refers to the deprivation or denial of certain rights, particularly the right to vote or participate in the political process. It often occurs as a result of discrimination or marginalization.
...
[مشاهده متن کامل]

به سلب یا محرومیت از برخی حقوق، به ویژه حق رای یا مشارکت در روند سیاسی اشاره دارد.
اغلب در نتیجه تبعیض یا به حاشیه رانده شدن رخ می دهد.
مثال ها؛
For example, historically, marginalized groups such as women and African Americans have faced disenfranchisement in the United States.
A person might discuss the issue of voter disenfranchisement by saying, “It’s important to fight against any attempts to disenfranchise certain communities. ”
A news article might highlight a case of disenfranchisement with the headline, “New Voter ID Laws Lead to Disenfranchisement of Minority Voters. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-marginalization/
محرومیت از حقوق ( مثلا شهروندی )

بپرس