filtering


فیلترینگ، صاف کنندگى، تصفیه، صاف کردن، از صافى گذراندن علوم مهندسى : پالایش علوم نظامى : پاک کردن

جمله های نمونه

1. A little daylight was filtering through the curtains.
[ترجمه گوگل]کمی نور روز از میان پرده ها عبور می کرد
[ترجمه ترگمان]نور ضعیفی از لای پرده ها رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Around 11 o'clock the crowds start filtering out of the cinema.
[ترجمه کامیار] دور و بر ساعت ۱۱ ، جمعیت شروع به خارج شدن از سینما میکنند
|
[ترجمه گوگل]حوالی ساعت 11 جمعیت شروع به فیلتر کردن سینما می کند
[ترجمه ترگمان]در حدود ساعت ۱۱، جمعیت شروع به فیلتر کردن از سینما می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. New ideas are slowly filtering into people's minds.
[ترجمه گوگل]ایده های جدید کم کم در ذهن مردم نفوذ می کنند
[ترجمه ترگمان]ایده های جدید به کندی در ذهن مردم فرو می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The doors opened and people started filtering through.
[ترجمه گوگل]درها باز شد و مردم شروع به فیلتر کردن کردند
[ترجمه ترگمان]درها باز شدند و مردم به راه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Previous attempts at filtering and oxygenating aquarium water had failed.
[ترجمه گوگل]تلاش‌های قبلی برای فیلتر کردن و اکسیژن‌رسانی آب آکواریوم شکست خورده بود
[ترجمه ترگمان]تلاش های قبلی در فیلتر کردن آب آکواریوم با شکست مواجه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Daylight was filtering through the shutters when he woke up.
[ترجمه گوگل]وقتی از خواب بیدار شد، نور روز از لای کرکره ها عبور می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی بیدار شد، نور خورشید از میان کرکره ها رخنه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. More details about the crash are filtering through.
[ترجمه گوگل]جزئیات بیشتر درباره سقوط در حال فیلتر شدن است
[ترجمه ترگمان]جزئیات بیشتر در مورد این سقوط، فیلتر کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With data filtering one pays the price of decreasing the effective library redundancy and increasing the number of hybridisations.
[ترجمه گوگل]با فیلتر کردن داده ها، فرد بهای کاهش افزونگی موثر کتابخانه و افزایش تعداد ترکیب بندی ها را می پردازد
[ترجمه ترگمان]با فیلتر داده ها، یکی هزینه کاهش افزونگی کتابخانه موثر را پرداخت کرده و تعداد of را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the patchy moonlight filtering down through the latticework of branches above, he could see no lurking figures.
[ترجمه گوگل]در نور مهتابی که از میان شبکه‌های شاخه‌های بالا عبور می‌کرد، او نمی‌توانست هیچ چهره‌ای در کمین ببیند
[ترجمه ترگمان]در زیر نور مهتاب که از میان شبکه شاخه های بالا به پایین نفوذ می کرد، هیچ شبحی را نمی دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Studies of vertical filtering of information have found four frequently used methods for improving one's chances of success, i. e. promotion.
[ترجمه گوگل]مطالعات فیلتر عمودی اطلاعات چهار روش پرکاربرد را برای بهبود شانس موفقیت پیدا کرده است ه ترویج
[ترجمه ترگمان]مطالعات فیلتر عمودی اطلاعات، چهار روش مورد استفاده را برای بهبود شانس موفقیت، پیدا کرده اند ای ترفیع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Electronic media, filtering tone of voice and body language out of messages, also hinder feedback regarding how recipients are reacting.
[ترجمه گوگل]رسانه های الکترونیکی، فیلتر کردن لحن صدا و زبان بدن از پیام ها نیز مانع بازخورد در مورد نحوه واکنش گیرندگان می شود
[ترجمه ترگمان]استفاده از رسانه های الکترونیکی، فیلتر کردن لحن صدا و زبان بدن از پیام ها، همچنین مانع بازخورد در مورد نحوه واکنش دریافت کنندگان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With suitable lowpass filtering either type of signal can be smoothed to produce a proper audio output.
[ترجمه گوگل]با فیلتر پایین گذر مناسب می توان هر نوع سیگنال را برای تولید خروجی صوتی مناسب صاف کرد
[ترجمه ترگمان]با فیلتر lowpass مناسب، هر نوع سیگنال را می توان برای تولید یک خروجی صوتی مناسب هموار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can purify water by boiling and filtering it.
[ترجمه گوگل]می توانید آب را با جوشاندن و صاف کردن آن تصفیه کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با جوش و تصفیه آن آب را تصفیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Inevitably, filtering action is accompanied by a frequency-dependent phase shift.
[ترجمه گوگل]به ناچار، عمل فیلتر کردن با یک تغییر فاز وابسته به فرکانس همراه است
[ترجمه ترگمان]به طور اجتناب ناپذیری، عمل فیلتر با تغییر فاز وابسته به فرکانس همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] صافی گذاری
[زمین شناسی] پالایش
[معدن] پالایش(ژئوشیمی)
[آمار] پالایش

انگلیسی به انگلیسی

• act of passing a liquid or gas through porous material to remove impurities; act of slowly passing in or out; sending through a filter

پیشنهاد کاربران

تفکیک کردن ( زمانی که قصد داریم از بین گزینه های مختلف یک یا چند مورد خاص را برگزینیم )
ساده سازی کردن ( زمانی که قصد داریم از بین گزینه های بسیار زیاد چند مورد خاص مورد نیاز را برگزینیم )
پالایش کردن ( موقعی که قصد داریم مانع از ورود - به ویژه مواد نامناسب - به چیزی شویم ) .
ساده کردن
واکناری، واچینی، تصفیه و پالایش.
تفکیک کردن !
filtering
پالایِش ، پالایَندِگی ، پالایَندی ، پالوداری ، پالایِشگَری
filter
پالایه ، پالونه ، پالایَنده ، پالایِشگَر

بپرس