filtration

/fəlˈtreɪʃn̩//fɪlˈtreɪʃn̩/

معنی: تصفیه، از صافی گذراندن، پالایش
معانی دیگر: از صافی گذراندن، تصفیه، پالایش

جمله های نمونه

1. purifying air by filtration
پاکسازی هوا با فیلتر گذاری

2. This enzyme would make the filtration of beer easier.
[ترجمه گوگل]این آنزیم فیلتراسیون آبجو را آسان تر می کند
[ترجمه ترگمان]این آنزیم فیلتر آبجو را آسان تر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The filtration system provides the crew with clean air free from fumes.
[ترجمه گوگل]سیستم فیلتراسیون هوای تمیز و بدون دود را برای خدمه فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]سیستم فیلتراسیون، خدمه را با هوای پاک از دود آزاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Also, would you recommend traditional or reverse-flow undergravel filtration for a mixed set-up?
[ترجمه گوگل]همچنین، آیا فیلتراسیون زیر شنی سنتی یا جریان معکوس را برای یک مجموعه ترکیبی توصیه می کنید؟
[ترجمه ترگمان]همچنین، آیا فیلتر undergravel جریان معکوس یا معکوس را برای یک مجموعه مختلط توصیه می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Filtration: Undergravel Decor: The tank contains slate and bogwood with plastic plants.
[ترجمه گوگل]فیلتراسیون: دکور زیر شنی: مخزن حاوی تخته سنگ و باتلاق با گیاهان پلاستیکی است
[ترجمه ترگمان]تصفیه: Undergravel decor: مخزن حاوی slate و bogwood با گیاهان پلاستیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Consider adding a filtration system to your pond.
[ترجمه گوگل]اضافه کردن یک سیستم فیلتراسیون به حوضچه خود را در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]یک سیستم فیلتراسیون را به استخر شما اضافه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The filtration system is relatively simple, Sanders said.
[ترجمه گوگل]سندرز گفت که سیستم فیلتراسیون نسبتاً ساده است
[ترجمه ترگمان]ساندرز گفت که سیستم فیلتراسیون نسبتا ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Chemical filtration - for keeping butterfly and angelfish - means activated carbon.
[ترجمه گوگل]فیلتراسیون شیمیایی - برای نگهداری پروانه و فرشته ماهی - به معنای کربن فعال است
[ترجمه ترگمان]تصفیه شیمیایی - برای نگهداری پروانه و angelfish - یعنی کربن فعال شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Glomerular filtration rate did not vary.
[ترجمه گوگل]نرخ فیلتراسیون گلومرولی متفاوت نیست
[ترجمه ترگمان]سرعت تصفیه glomerular تغییر نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Patients with impaired glomerular filtration rate are particularly susceptible to hypermagnesemia when given a magnesium load.
[ترجمه گوگل]بیمارانی که میزان فیلتراسیون گلومرولی آنها مختل شده است، به ویژه در صورت دریافت بار منیزیم، مستعد ابتلا به هیپرمنیزیمی هستند
[ترجمه ترگمان]بیماران مبتلا به filtration glomerular، در مقایسه با بار منیزیم، نسبت به hypermagnesemia حساس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Filtration in the tank from day one can cause the build-up of infusoria.
[ترجمه گوگل]فیلتراسیون در مخزن از روز اول می تواند باعث ایجاد انفوزوریا شود
[ترجمه ترگمان]تصفیه در مخزن از روز می تواند باعث ایجاد infusoria شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Changes in glomerular filtration rate and filtered load of sodium are regularly and continuously paralleled by comparable alterations in tubular fluid reabsorption.
[ترجمه گوگل]تغییرات در نرخ فیلتراسیون گلومرولی و بار فیلتر شده سدیم به طور منظم و پیوسته با تغییرات قابل مقایسه در بازجذب مایع لوله‌ای موازی می‌شوند
[ترجمه ترگمان]تغییرات در سرعت فیلتراسیون glomerular و بار فیلتر شده سدیم به طور منظم و به موازات تغییرات قابل مقایسه در reabsorption مایع لوله ای موازی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Without oxygen Biological filtration ceases leading to increase in Ammonia/Nitrite levels.
[ترجمه گوگل]بدون اکسیژن، فیلتراسیون بیولوژیکی متوقف می شود که منجر به افزایش سطح آمونیاک / نیتریت می شود
[ترجمه ترگمان]بدون تصفیه زیستی اکسیژن منجر به افزایش سطح آمونیاک \/ Nitrite می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The fractional excretion of magnesium rises as glomerular filtration rate falls.
[ترجمه گوگل]با کاهش میزان فیلتراسیون گلومرولی، دفع کسری منیزیم افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]دفع کسری منیزیم به عنوان نرخ تصفیه glomerular افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصفیه (اسم)
purgation, administration, settlement, arrangement, purification, filtration, refinement, cleaning, catharsis, clean-up

از صافی گذراندن (اسم)
filtration

پالایش (اسم)
purgation, purge, purification, filtration, refinement

تخصصی

[شیمی] صاف کردن
[عمران و معماری] صافی گذراندن - صاف کردن
[زمین شناسی] تصفیه ،پالایش ،فیلتراسیون روشی برای جدا کردن آب یا مایعات از مواد جامد.
[معدن] فیلتراسیون (عمومی فرآوری)
[نفت] صاف کردن
[آب و خاک] صاف کردن

انگلیسی به انگلیسی

• process of filtering, process of passing through a filter, purification

پیشنهاد کاربران

جدایش
فیلتراسیون ( صافش )
پالایش
filtration ( شیمی )
واژه مصوب: صافش
تعریف: فرایند جدا کردن یا جدا شدن مواد معلق از سیال با عبور آن از محیطی که ذرات را عبور نمی‏دهد
فیلتر کردن

بپرس