go around

/ˈɡoʊ əraʊnd//ˈɡəʊ əraʊnd/

جمله های نمونه

1. I asked them to go around to the house to see if they were there.
[ترجمه گوگل]از آنها خواستم به اطراف خانه بروند تا ببینم آیا آنجا هستند یا خیر
[ترجمه ترگمان]از آن ها خواستم که به خانه بروند تا ببینند که آیا آنجا هستند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Love makes the world go around.
[ترجمه Sahar] عشق باعث چرخش جهان میشود
|
[ترجمه ایوب] عشق است که دنیا را می چرخاند
|
[ترجمه ....] عشق جهان را به چرخش در می آورد
|
[ترجمه گوگل]عشق باعث می شود دنیا بچرخد
[ترجمه ترگمان]عشق باعث می شود دنیا به این طرف و آن طرف برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These misguided people go around preaching up violence.
[ترجمه گوگل]این افراد گمراه برای تبلیغ خشونت می گردند
[ترجمه ترگمان]این مردم گمراه به سخنرانی در مورد خشونت ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The belt won't go around my waist.
[ترجمه گوگل]کمربند دور کمرم نمیچرخه
[ترجمه ترگمان]کمربند دور کمرم حلقه نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let's go around the town, not through it.
[ترجمه اسدیان] بیایید اطراف شهر برویم نه داخل شهر
|
[ترجمه مهدی بوذری] بیا بریم اطراف شهر رو بچرخیم ، نه به واسطه او
|
[ترجمه گوگل]بیایید در شهر بگردیم، نه از طریق آن
[ترجمه ترگمان]بیا بریم شهر، نه از طریق اون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You can't go around accusing people like that.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به این طرف و آن طرف بروید و اینطور مردم را متهم کنید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی مردم رو اینطوری متهم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let's go around to his office and talk to him.
[ترجمه گوگل]بیایید به دفتر او برویم و با او صحبت کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا بریم دفترش و باه اش حرف بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There aren't enough chairs to go around.
[ترجمه نسرین] صندلی کافی برای همه وجود ندارد.
|
[ترجمه گوگل]صندلی کافی برای دور زدن وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]صندلی به اندازه کافی برای رفتن وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The automobile slowed down to go around the curves in the road.
[ترجمه گوگل]اتومبیل برای دور زدن پیچ های جاده سرعت خود را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل سرعتش را کم کرد تا پیچ های جاده را دور بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I used to go around with a bad crowd.
[ترجمه علی صادقی] من همیشه با یه جمعیت بد اینور و اونور می رفتم
|
[ترجمه گوگل]من با جمعیت بدی می رفتم
[ترجمه ترگمان]من همیشه با یه جمعیت بد اینور و اونور می رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How do you make the wheels go around?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانید چرخ ها را دور بزنند؟
[ترجمه ترگمان]چطوری می خوای چرخ ها به این ور و اون ور بره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is there enough ice-cream to go around?
[ترجمه گوگل]آیا بستنی کافی برای دور زدن وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی بستنی برای رفتن هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There were never enough textbooks to go around.
[ترجمه گوگل]هرگز کتاب های درسی کافی برای رفت و آمد وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت به اندازه کافی کتاب برای رفتن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't go around with that gang or you'll come to no good!
[ترجمه گوگل]با آن باند دور و بر نروید وگرنه به نتیجه نخواهید رسید!
[ترجمه ترگمان]با اون گروه نرو وگرنه به هیچ دردی نمی خوری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He'll probably go around bragging to his friends.
[ترجمه گوگل]او احتمالا به اطراف می رود و به دوستانش لاف می زند
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد به دوستانش خیانت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• move about, circulate; be enough for everyone, satisfy all

پیشنهاد کاربران

دور تا دور چیزی را پوشاندن،
در معنی کلمه siding, در صفحه ۳۴۵ کتاب گرامر بتی ابزار این جمله درج شده است:
Siding: material, often wood, that goes around the outside of the house
موادی که ، اغلب چوب است، دور تا دور خونه را می پوشاند.
مرتبه
بار
دفعه
You cant go around your fears , you can just go through them
یکی از معانیش میشه
دیدار/دیدن کردن از کسی در خونه همون شخص.
to visit someone in their home
Go around : US
Go round : UK
مثال:
I'll go round later and see how he is.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/go-round
به اندازه کافی بودن برای همه
راه افتادن - راه افتادن برای - راه افتادن برای انجام کاری
در صنعت حمل و نقل هوایی: بازفَراز
به سراغ چیزی رفتن، به سمت چیزی رفتن
دور چیزی چرخیدن
به سراغ چیزی رفتن.
مثال:
It should be enough motivating to go around.
باید به اندازه ی کافی انگیزاننده باشد تا کسی به سراغ ـش برود.
دور زدن
Going around problems دور زدن مشکلات
پرسه زدن
Go around
پخش شدن٬ پخش کردن٬
. The gossip went around the village
شایعات در روستا پخش شد.
همین اطراف
رفت و آمدن داشتن ( تعداد دفعات زیاد )
meet. . . . visit. . . . . . . . go around
تعداد دفعات یکبار یکبار
چرخ زدن - گشت زدن
به دور افتادن ؛ بگردش درآمدن. گردش کردن.
Is it easy to go around in your city?
تو شهرت راحت میتونی گردش کنی؟
همه معانی go around :
1. به دیدن ( کسی یا چیزی ) رفتن، به سمت کسی یا چیزی رفتن
2. لباس خاصی پوشیدن، به شیوه ای خاص رفتار کردن
3. پخش شدن ( چیزی یا خبری ) ، شیوع پیدا کردن ( بیماری و غیره )
4. دور زدن و وقت گذراندن ( باکسی )
5. برای همه کافی بودن
6. چرخیدن
دورتادور جایی رفتن
دورتادور جایی گشتن
Go around= turn around چرخیدن
to go around the traffic
to go around to back door
دور زدن یا پیدا کردن راهی برای فرار از مسیر مسدود شده
کاربرد دیگر******
Let's go around asking people money
to go around talking loud to people
...
[مشاهده متن کامل]

برای توصیف کارای تو مخی یا ازاردهنده انجام دادن استفاده میشه. ( بریم بچرخیم فلان کنیم . . . )

چرخیدن به دور
پخش شدن
شیوع پیدا کردن ( مثل ویروس کرونا )
go round پخش شدن مثل پخش شدن یک شایعه ازیه شخصی به شخص دیگه
a rumour can also go round
چرخیدن. ( orbit ) 👍👍👍👍
دور زدن سلسله مراتب سازمان
دور زدن سلسه مراتب سازمان
Go round
لباس خاصی پوشیدن
به شیوه ای خاص رفتار کردن
شیوع پیدا کردن یک بیماری در بین تعداد زیادی از مردم
داغ شدن یک خبر، لطیفه و . . . . در بین مردم به صورتی که تعداد زیادی آن را شنیده و یا درباره ی آن صحبت می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

از وسایل و چیزهای مورد نیاز افراد به تعداد کافی در دسترس بودن و موجود بودن

به دور چیزی گشتن یا چرخیدن
Saturn and Mars go around the sun
به نظر من هم چرخیدی
چرخیدن به دور
شایع شدن
چرخیدن ( دورِ، به دورِ )
The earth goes round the sun
زمین به دور خورشید میچرخد.
رفتن
چرخیدن

چرخیدن
به اندازه کافی بودن برای همه افراد حاضر ( غذا، نوشیدنی و . . . )
چرخیدن
شیوع یافتن ویروس، پخش شدن یک خبر و . . .
to be enough for everyone
to satisfy the needs of a group
به سمت چیزی رفتن
منتشر شدن، از جایی به جای دیگر رفتن
اندازه بودن . برای همه کافی بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس