humbly


معنی: ساده
معانی دیگر: فروتنانه، از روی فروتنی باافتادگی، ازروی شکسته نفسی، متواضع

جمله های نمونه

1. walk humbly with thy god
(انجیل ) با فروتنی باخداوند خود همراه شو.

2. The cloud stood humbly in a corner of the sky. The morning crowned it with splendor.
[ترجمه گوگل]ابر با فروتنی در گوشه ای از آسمان ایستاده بود صبح آن را با شکوه تاج گذاری کرد
[ترجمه ترگمان]در گوشه ای از آسمان ابری سایه افکنده بود صبح آن را با شکوه در بر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I do apologize most humbly.
[ترجمه گوگل]من متواضعانه عذرخواهی می کنم
[ترجمه ترگمان] من از نهایت فروتنی معذرت میخوام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I would humbly suggest that there is something wrong here.
[ترجمه گوگل]من متواضعانه پیشنهاد می کنم که اینجا مشکلی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]من با فروتنی می گویم که در اینجا چیزی غلط وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We humbly beg Your Majesty to show mercy.
[ترجمه گوگل]با خضوع از اعلیحضرت تقاضای رحمت می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما با فروتنی از اعلی حضرت تقاضا می کنیم که به ما رحم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. So may I humbly suggest we all do something next time.
[ترجمه گوگل]بنابراین می توانم با فروتنی به همه ما پیشنهاد کنم دفعه بعد کاری انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین من با فروتنی پیشنهاد می کنم که همه ما کار بعدی را انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. "You must be right, Sir," said John humbly.
[ترجمه گوگل]جان با فروتنی گفت: «باید حق با شما باشد، قربان
[ترجمه ترگمان]جان با فروتنی گفت: \" باید حق با شما باشد، قربان \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was humbly born.
[ترجمه گوگل]او متواضعانه متولد شد
[ترجمه ترگمان]اون با فروتنی به دنیا اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Speak humbly, listen respectfully, smile gently. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]متواضعانه صحبت کنید، با احترام گوش کنید، به آرامی لبخند بزنید دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]با فروتنی حرف بزنید، مودبانه گوش کنید، به آرامی لبخند بزنید دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She sat humbly in the cold church, making some effort to get into the right mood for the service.
[ترجمه گوگل]او با فروتنی در کلیسای سرد نشسته بود و کمی تلاش می کرد تا به حال و هوای مناسب برای خدمت برسد
[ترجمه ترگمان]او با فروتنی در کلیسای سرد نشسته بود و می کوشید تا حوصله این کار را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. 'Sorry,' she said humbly.
[ترجمه گوگل]متواضعانه گفت: متاسفم
[ترجمه ترگمان]او با فروتنی گفت: متاسفم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perhaps the time has come when we should humbly admit our limitations and seek solutions in co-operation with the Master Plan.
[ترجمه گوگل]شاید زمانی فرا رسیده باشد که باید با تواضع محدودیت های خود را بپذیریم و با همکاری طرح جامع به دنبال راه حل باشیم
[ترجمه ترگمان]شاید زمان آن فرا رسیده باشد که ما با فروتنی محدودیت های خود را بپذیریم و در جستجوی راه حلی برای هم کاری با طرح اصلی باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Miss Fogerty was humbly grateful for her goodwill, but would never have dreamt of imposing upon it.
[ترجمه گوگل]خانم فوگرتی متواضعانه از حسن نیت خود سپاسگزار بود، اما هرگز رویای تحمیل آن را در سر نمی پروراند
[ترجمه ترگمان]خانم Fogerty با نهایت فروتنی از حسن نیتش تشکر کرد، اما هیچ وقت خواب آن را ندیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A wise man always listens respectfully, speaks humbly, and smiles gently - even when he disagrees with you. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]یک مرد عاقل همیشه با احترام گوش می دهد، متواضعانه صحبت می کند و به آرامی لبخند می زند - حتی اگر با شما مخالف باشد دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]آدم عاقل همیشه مودبانه گوش می دهد، فروتنانه می گوید، و با ملایمت لبخند می زند - حتی وقتی با تو مخالفت می کند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساده (صفت)
accustomed, ordinary, normal, simple, easy, plain, naive, modest, bare, open-and-shut, artless, onefold, natural, smooth, unobtrusive, unaffected, customary, dupeable, free-standing, simplex, homely, humbly, inartificial, unassuming, simple-minded, uncomplicated, unforced, unlabored, unlaboured, unpretending

انگلیسی به انگلیسی

• simply; modestly; submissively, meekly

پیشنهاد کاربران

۱. متواضعانه. خاضعانه ۲. با افتادگی. با فروتنی ۲. با خواری. با حقارت
مثال:
Walk humbly on the earth
متواضعانه بر روی زمین راه می روند.
�یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا�
با فروتنی
We humbly thank you
for protecting and guiding us.
با فروتنی ازت تشکر می کنیم
بابت اینکه راهنما و محافظ مایی
Call upon your lord humbly and secretly
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : humble
✅️ اسم ( noun ) : humbleness / humility
✅️ صفت ( adjective ) : humble
✅️ قید ( adverb ) : humbly

بپرس