pointed

/ˌpɔɪntəd//ˈpoɪntɪd/

معنی: نوک دار، تیز، کنایه دار، نیش دار
معانی دیگر: نوک تیز، سر تیز، (طنز و اظهار و غیره) بجا، بموقع، کنایه آمیز، هدف گیری شده، نشانه گیری شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: pointedly (adv.), pointedness (n.)
(1) تعریف: having a tapered point.
مترادف: acuminate, acute, cuspidate, peaked, pointy, sharp
متضاد: blunt
مشابه: sagittal, spiny, swordlike, thorny

(2) تعریف: strongly implying or indicating something.
مترادف: barbed, insinuating, penetrating, piercing
مشابه: biting, cutting, incisive, keen, sharp, trenchant

- his pointed remarks
[ترجمه گوگل] اظهارات برجسته او
[ترجمه ترگمان] اشارات کنایه آمیز او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: decided or pronounced.
مترادف: acute, intense, keen, penetrating, strong
مشابه: clear, decided, distinct, marked, pronounced, sharp

- a pointed sense of injustice
[ترجمه گوگل] احساس تیز بی عدالتی
[ترجمه ترگمان] یک حس pointed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a pointed stick
چوب سر تیز

2. ali pointed out that he was unaware of their coming
علی خاطرنشان کرد که از آمدن آنها بی اطلاع است.

3. he pointed the gun at me
تپانچه را به طرف من (نشانه) گرفت.

4. peyman pointed to me
پیمان به من اشاره کرد.

5. she pointed out the new house
خانه ی تازه را از دور نشان داد.

6. she pointed with pride to the delicious meals she had cooked
او با افتخار به غذاهای لذیذی که پخته بود اشاره کرد.

7. her nose was salient and pointed
بینی او برآمده و نوک دار بود.

8. I couldn't help but notice the pointed remarks slung in my direction.
[ترجمه گوگل]نمی‌توانستم خودداری کنم اما متوجه سخنان اشاره‌ای که به سمتم می‌آمدند، نشدم
[ترجمه ترگمان]نتوانستم جلو خودم را بگیرم، اما متوجه اشارات خاصی که به سمت من آویخته شده بود شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I nudged her and pointed to the man across the street.
[ترجمه گوگل]به او اشاره کردم و به مرد روبروی خیابان اشاره کردم
[ترجمه ترگمان]به او سقلمه ای زدم و به مرد در خیابان اشاره کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A man pointed a gun at them and pulled the trigger.
[ترجمه گوگل]مردی اسلحه را به سمت آنها گرفت و ماشه را کشید
[ترجمه ترگمان]مردی اسلحه را به آن ها نشان داد و ماشه را کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mistakes in the printing should be pointed out at once.
[ترجمه گوگل]اشتباهات در چاپ باید فوراً مشخص شود
[ترجمه ترگمان]اشتباهاتی که در چاپ مرتکب می شود باید بلافاصله به آن اشاره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He became embarrassed when a journalist asked him pointed questions about his finances.
[ترجمه گوگل]وقتی روزنامه نگاری از او سوالاتی در مورد وضعیت مالی اش پرسید، خجالت کشید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یک روزنامه نگار از او سوال کرد که به مسائل مالی خود اشاره کرد، دست پاچه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She pointed out with tact and sensitivity exactly where he had gone wrong.
[ترجمه گوگل]او با درایت و حساسیت دقیقاً به کجا اشتباه کرده است اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]او با زیرکی و حساسیت به جایی که اشتباه کرده بود اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He pointed up to the roof, through which the steady drumming of rain could be heard.
[ترجمه گوگل]به پشت بام اشاره کرد، که از طریق آن صدای طبل مداوم باران شنیده می شد
[ترجمه ترگمان]به بام اشاره کرد که صدای باران مداوم باران به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Eskimo barbed the arrows with pointed fish bones.
[ترجمه گوگل]اسکیموها با استخوان های ماهی نوک تیز تیرها را خار می زدند
[ترجمه ترگمان]The the را با استخوان های ماهی نوک تیز احاطه کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The guide pointed at a pagoda and told us that it was built hundreds of years ago.
[ترجمه گوگل]راهنما به یک بتکده اشاره کرد و به ما گفت که صدها سال پیش ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]راهنما به a اشاره کرد و گفت که صدها سال پیش ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوک دار (صفت)
picked, sharp, acuminate, pointed, pointy, rostral, cuspidate, headed, fastigiate

تیز (صفت)
caustic, sharp, pointed, pointy, acute, hot, keen, shrill, brisk, spiky, poignant, biting, bitter, incisive, trenchant, pungent, mordacious, sharp-pointed, snippy

کنایه دار (صفت)
pointed, sly, ironic, witty, emblematic

نیش دار (صفت)
pointed, mordant, punctual, poignant, sarcastic, waspish

تخصصی

[عمران و معماری] تیز شده - نوک تیز

انگلیسی به انگلیسی

• having a point; sharp, cutting; aimed, directed; demonstrative, showy, ostentatious
something that is pointed has a point at one end.
pointed comments or behaviour express criticism or warning in an obvious and often unpleasant way.
see also point.

پیشنهاد کاربران

معنادار
مثل نگاه یا اشاره معنادار و با منظور
Criticism: A pointed remark, question, or manner is intended as a criticism of the person it is directed to.
صفت/ انتقاد: اظهار نظر، سؤال یا رفتاری با هدف انتقاد از شخص مورد نظر
He made a pointed remark about her unwillingness to volunteer.
...
[مشاهده متن کامل]

My aunt made a few pointed remarks about my taste in clothes.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pointed
کفش نوک تیز
به کفش های نوک تیز هم میگن
مثل کفش داماد
pointed look: زمانی است که مستقیماً به کسی نگاه می کنید تا معنای چیزی که می خواهید با نگاهتان بیان کنید مشخص باشد.
a pointed question/look/remark
سوال/نگاه/سخن یا اشاره ای منظوردار، جهت دار یا کنایه آمیز
هدف دار
sharp pointed rod یعنی میله نوک تیز
نوک تیز
در رابطه با اشکال هندسی به معنای هرمی شکل، و نوک تیز میباشد
drew attention to something by holding out a finger
اشاره کردن . نشانه گرفتن
اشاره شد
نقطه دار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس