اسم ( noun )
حالات: penalties
حالات: penalties
• (1) تعریف: a punishment inflicted or incurred for breaking a law or rule or for violating an agreement.
• مترادف: forfeit, punishment
• مشابه: comeuppance, damages, discipline, fine, mulct, sanction
• مترادف: forfeit, punishment
• مشابه: comeuppance, damages, discipline, fine, mulct, sanction
- The penalty for armed robbery is several years in prison.
[ترجمه گوگل] مجازات سرقت مسلحانه چند سال زندان است
[ترجمه ترگمان] مجازات برای سرقت مسلحانه چندین سال زندان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مجازات برای سرقت مسلحانه چندین سال زندان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Detention is the penalty for leaving school grounds without permission.
[ترجمه گوگل] بازداشت مجازات ترک مدرسه بدون اجازه است
[ترجمه ترگمان] مجازات برای اخراج از محوطه مدرسه بدون مجوز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مجازات برای اخراج از محوطه مدرسه بدون مجوز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Failure to make the required payments in a timely manner will result in penalties.
[ترجمه گوگل] عدم پرداخت بموقع پرداخت های مورد نیاز جریمه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان] عدم پرداخت پول لازم به موقع به موقع منجر به مجازات خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عدم پرداخت پول لازم به موقع به موقع منجر به مجازات خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something, usu. money, required as a forfeit.
• مترادف: damages, fine, forfeiture, reparation
• مشابه: assessment, forfeit, mulct, penance, retribution
• مترادف: damages, fine, forfeiture, reparation
• مشابه: assessment, forfeit, mulct, penance, retribution
• (3) تعریف: an unpleasant or disagreeable consequence of some action, conduct, or condition.
• مترادف: catch, price
• متضاد: advantage
• مشابه: drawback, flaw, handicap
• مترادف: catch, price
• متضاد: advantage
• مشابه: drawback, flaw, handicap
- Getting sick was her penalty for working herself too hard.
[ترجمه گوگل] مریض شدن جریمه او برای کار بیش از حد خودش بود
[ترجمه ترگمان] تنبیه او به خاطر کار کردن خیلی سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تنبیه او به خاطر کار کردن خیلی سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in sports, a punishment or handicap imposed on a player or team that violates a rule.
• مترادف: penalization
• مشابه: handicap
• مترادف: penalization
• مشابه: handicap
- The team received a five-yard penalty on that play.
[ترجمه گوگل] این تیم در آن بازی یک پنالتی پنج قدم دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] این تیم در این بازی یک جریمه پنج فوتی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تیم در این بازی یک جریمه پنج فوتی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید